در جستجوی سده های فراموش شده

پژوهشهای ایران کهن

در جستجوی سده های فراموش شده

پژوهشهای ایران کهن

ناصر پورپیرار و پوریم ( بخش سوم)

   در بخش دوم زاویه ای دیگر از دیدگاه ناصر پورپیرار را بررسی کردیم و دیدیم اساساً دیدگاه این شخص درباره خالی بودن فلات ایران به مدت هزارو پانصد سال پس از پوریم، از دیدگاه پیوندهای ملتها، حمل و نقل، تجارت و دادوستد کالاها و اندیشه ها باز هم یک دیدگاه بی اعتبار و بی ارزش است. ناصر پورپیرار این فرضیه را بطور با کمال شتابزدگی و بطور ناگهانی در سال 1379 سرهم بندی و نخستین بار در مجموعه کتابهای « تاملی بر بنیان تاریخ ایران» مطرح نمود.

جالب اینجاست که این شخص چنان از مطرح ساختن چنین فرضیه ای هیجان زده شده که مغرورانه کشف آنرا از « افتخارات مردم و مسلمین» تلقی نموده است. جناب ناصر در وبلاگ خود می نویسند:

« اگر قصد روشن شدن ابهامات خود را دارید، پس به آنچه از این پس می آورم دقت تمام کنید که فقره ای از حکمت ناب و دریچه ای به سوی انوار حقیقت محض است ]یعنی پوریم![. اینکه برای نخستین، کسی از مشرق زمین تابناک، علی رغم این همه وحشیگری فرهنگی و گل مالی حقیقت و جلااندازی جعلیات که مورخین و باستان شناسان غربی و عمدتاً یهود مرتکب شده اند، به کشف غموض و رموض تاریخ این منطقه موفق شده، از افتخارات زدوده ناشدنی مردم ما و مسلمین است که زمانی خردمندان جهان را در این مورد به ستایش خاضعانه از آنها ناگزیر خواهد کرد.»

این یافته استاد چنان عظیم و پرافتخار است که یافته هایی چون کشف علم ژنتیک، دانش نانومتری، ساخت هواپیما، به فضا رفتن انسان و... همه در برابر آن هیچ است!! اما هم اکنون و در زمان نگارش این متن که از زمان کشف تاریخی پروفسور ناصر! بیش از شش سال می گذرد، نه سخنی از فرضیه استاد در محافل فرهنگی و علمی به گوش می رسد و نه پژوهشگر یا خردمندی به آن توجه نموده است چه رسد به اینکه آنرا از افتخارات مسلمین شمارده و به « ستایش خاضعانه» از کاشف آن بپردازد! همچنین در هیچ نقطه ای در جهان نه بطور رسمی و نه حتی در محافل غیر رسمی خبری از بحث درباره فرضیه ارائه شده توسط این شخص نیست و کسی هم محلی به این کشف استاد نگذاشته است! احتمالاً ماموران هخامنشی و یهودی یا ارواح آنها! در همه جا حتی در اتاق خوابهای مردم حضور دارند و هیچ کس حتی جرات ندارد به آن جنایت بیندیشد! البته باز هم باید به استاد، جایزه سوپرنوبل داد که با شهامت تمام سینه سپر کرده و می خواهند انتقام پوریم را از بازماندگان هخامنشیان بگیرند!!

در اینجا یادآور می شویم که قصد ما از بحث درباره دیدگاههای ناصر پورپیرار به هیچ وجه دفاع از یهودیان یا مظلوم نمایی آنها و پوریم نیست. می دانیم که یهودیان صهیونیست با تحریف آیات تورات قصد بزرگنمایی کردار یهودیان و ایجاد مشروعیت برای رسمیت دادن به دولت اسرائیل و ظلم به ملت مظلوم فلسطین را دارند. هدف ما، بحث درباره فرضیه ساختگی است که توسط استاد کبیر تاریخ!! جناب ناصر پورپیرار درباره تاریخ ایران و عمدتاً ایران باستان ارائه شده و منظور این شخص از ارائه آن تنها و تنها نفی تاریخ پرفراز و نشیب این سرزمین و نمایش جادو و سحر شدن مشاهیر بزرگ ایرانی توسط یهودیان است. این شخص می خواهد این تفکر را القا نماید که یهودیان در طول تاریخ ایرانیان را سحر نموده و برای ایرانیان مسحور شده، تاریخ ساختگی جعل نموده اند و این خود بزرگترین توهین به ملت بزرگ ایران است.

و اما ناصرخان که این فرضیه را با شتابزدگی هرچه تمام ارائه داده اند، در توجیه دیدگاههای خود مطالب شنیدنی و خنده دار مطرح می کنند که مردود نمودن همه آنها با یک استدلال ساده امکان پذیر می گردد. آنطور که از نوشته های اینترنتی ایشان تحت عنوان «حق و صبر» برمی آید، اینکه چرا ماجرای موهوم پوریم بجز در کتاب استر تورات در هیچ منبع و مدرک تاریخی دیگری ( و از جمله در کتابهای کلاسیک یونانی) در حد حتی یک جمله ثبت نشده است، موجب سردرگمی و پریشانی ذهن ایشان بوده است! ناصر پورپیرار در ادامه دیدگاه بالا چنین می فرمایند:

« ... اما بدانید که یونان پس از ارسطو و افلاتون و سقراط، باز هم بر اثر توطئه گری های انتقام جویانه یهود که از حمله اسکندر آسیب دیده بود، چنان سرگرم ستیزه و مخاصمات نسبتاً طولانی با رومیان بود که فرصت و فراغتی برای رسیدگی به جهانی را  نداشت که کمترین توجهی به آن نمی کرد و دنیای توحش می پنداشت. زیرا افسانه جنگها و ارتباطات میان ایران و یونان که عمدتاً برای دوران پس از داریوش، یعنی پس از پوریم ساخته اند، به قدر بال مگسی]!![ واقعیت تاریخی ندارد و مانند دنباله هخامنشیان و تمامی اجزای سلسله اشکانیان و ساسانیان و اوستا و زردهشت و مانی و مزدک و غیره در زمره تدارکاتی قرار می گیرد که خدمت گذاران یهود در سیمای مورخ و مفسر و درست برای پوشاندن ردپای جنایات پوریم ساخته اند.»

یهودیان چقدر وحشتناک و پرهیبت بودند که معلوم است استاد خودشان هم از آنها وحشت دارند! البته ایشان روشن نمی فرمایند که منظورش از « توطئه گری های انتقام جویانه یهود» در دوران پس از پوریم چیست؟ حتماً آنها پس از پوریم و در سده های پنجم و چهارم پیش از میلاد دست به کار شده و عوامل خود را به یونان فرستاده مشغول تاریخ نوشتن و ساختن داستان جنگهای ایران و یونان و تمدن هخامنشی نموده اما اسکندر به اصطلاح کبیر! بی درنگ از نقشه آنها باخبر شده و با حمله به آسیا و لشکرکشی گسترده خود به تعقیب مزدوران یهودی پرداخته و در قاره آسیا و مصر دربه در دنبال آنها گشته و موقتاً آنها را سرجای خود نشانده است. احتمالاً گروهی از یهودیان به محض شنیدن خبر آمدن اسکندر مقدونی خود را در کوهها و غارها مخفی نموده و منتظر ماندند تا آبها از آسیاب افتاده بلایی به سر اسکندر آمده و دوباره از لانه های خود سردرآوردند. البته اینبار از ترس حکومت مقدونی ها جرات نکردند به طرف یونان بروند، از قضا دیدند در آن سوی یونان رومیان در حال قدرت گرفتن هستند. پنهانی در میان آنها نفوذ کرده با آنها مذاکره نموده آنها را تحریک به لشکرکشی به یونان نمودند و به ژنرالهای رومی تکلیف نمودند که هر چه مطلب نوشته شده درباره پوریم دیدند فوراً آتش بزنند و تا آنجا که می توانند یونانیان را شکنجه نمایند تا فرصتی برای اندیشه درباره پوریم و نوشتن حتی یک واژه درباره آنرا نداشته باشند! و باز هم یهودیان بیکار ننشستند. اینبار افسانه های اشکانیان و ساسانیان را هم جعل کرده و در کتابهای کلاسیک نوشتند و به ملل غرب اعلام کردند که ایران دارای یک تمدن با عظمت و امپراتوری بزرگ بوده که روزگاری حریف قدرتمند شما یونانیان و رومیان بوده و در جنگهای مختلف بر ارتش شما هم پیروز شده است!!

به راستی استاد چه داستانی را سرهم بندی نموده و چقدر حوادث و رویدادهای تاریخ را به سطح آلت دست قرار دادن آنها توسط مشتی یهودی، بی ارزش نموده است. رومیان هم چقدر بیکار بودند که به حرف این یهودیان گوش کرده آنهمه نیرو و سپاه سازماندهی نموده و با هزینه های هنگفت و خونریزی بسیار به یونان، پونت، کاپادوکیه و... حتی تا شمال افریقا لشکرکشی کرده و لابلای سنگها و پستوهای این سرزمینها را جستجو نموده تا اگر چیزی درباره پوریم یافتند آنرا نابود کنند!!

ما نمیدانیم که اگر یهودیان این همه در رویدادهای جهان قدیم دست داشتندکه هخامنشیان وحشی را به سرکردگی کوروش!! از آن سوی دریای سیاه به سوی فلات ایران و سرزمین ایلامیان بکشانند، سپس با هماهنگی آنها فلات ایران و بین النهرین را تا هزارو پانصد سال از وجود بشر پاکسازی کنند سپس رومیان را فریب داده و آنها را چنان به جان یونانیان اندازند که فرصتی برای اندیشه برای پوریم نداشته و تاریخ ایران باستان را چنان جعل کنند که انبوهی از اندیشمندان برجسته از قدیم تا زمان معاصر آنرا باور کرده کسی پی به جعلی بودن آن نبرد، چرا پس از پوریم و هنگامیکه فلات ایران از تمدن پاکسازی شد، به سرزمینهای خالی شده این فلات نیامدند و زمینهای این سرزمین را تصاحب نکرده تا میان خودشان و هخامنشیان تقسیم نمایند؟ چطور همین یهودیان در این فلات خالی، یک امپراتوری قدرتمند یهودی یا یک دستگاه حکومتی برای خودشان تشکیل ندادند؟

حتماً ناصر خان بهتر می دانند و در آینده به این پرسشها پاسخ خواهند داد! اصولاً چه لزومی داشت که یهودیان برای ایرانیان (که با یهود بیگانه بودند)، تاریخ پرافتخاری جعل کنند؟ تاکنون پاسخی قانع کننده از این شخص  نشنیده ایم و گویا ایشان هنوز درحال تفکر دراین باره هستند!!

اکنون به جریانات پس از پوریم تا یورش اسکندر مقدونی می پردازیم. می دانیم که در کتابهای کلاسیک یونانی رویدادهای جنگهای ایران و یونان بویژه در عهد خشایارشا (هرچند با اغراق و سمت گیری به نفع یونان) ثبت شده است. کاوشهای باستانشناسی انجام شده در شبه جزیره یونان و ترکیه هم کلیات مندجات این کتابها را تایید نموده اند. مثلاً در محل تنگه ترموپیل آثار پیکان تیرهای ارتش هخامنشی یافت شده و محل کانال مشهوری که به فرمان خشایارشا و توسط مهندسین ایرانی حفر شد، در شبه جزیره « آتس» در منطقه « کاسیدس» کشف و نقشه این کانال ترسیم شده است. در آثار حجاریهای بجامانده از سده پنجم پ.م هم صحنه های نبرد ایرانیان و یونانیان نیز مشخص است.

جناب ناصر پورپیرار که برای این جنگها «به اندازه بال مگسی» هم ارزش قائل نیستند، داستان این جنگها را جعل یهودیان دانسته در مجموعه کتابهای «تاملی بر بنیان تاریخ ایران» (برآمدن هخامنشیان صفحه 136) کتاب تاریخ هرودوت (عمده منبع کلاسیک یونانی درباره این جنگها) را جعلی و سفارشی به دستور اردشیر اول هخامنشی(جانشین خشایارشا) می دانند تا درآن ذکری از عظمت ایرانیان شده و حقیقت پوریم در آن کتمان شود!

تا اینجا نتیجه می گیریم که از دیدگاه این شخص، بعد از خشایارشا پادشاهی بنام اردشیر هخامنشی وجود داشته است. در جایی دیگر از این کتاب جناب ناصر وجود پادشاهان هخامنشی چون « داریوش دوم»، « اردشیردوم» و حتی «داریوش سوم» و یورش اسکندر مقدونی و « درنوردیدن سراسر امپراتوری هخامنشی» را یادآور شده و بر صحت آن گواهی می دهند(« برآمدن هخامنشیان» صفحات 46 و249 و « ساسانیان» صفحات 184،189و289 ).

پس اساساً از دیدگاه استاد ناصر! امپراتور هخامنشی و سازمان آن بعد از واقعه پوریم، ماهیت وجودی داشته است. اما پیشتر گفتیم که این شخص اساساً شهرنشینی و تمدن را پس از پوریم منکر شده و ایران را به فلاتی تشبیه نموده که « هیچ آثاری از انسان متمدن و هیچ تجمعی حتی در حد یک دهکده» درآن به چشم نمی خورد. ناصر خان نمی فرمایند که شاهان هخامنشی پس از خشایارشا برچه کسانی حکومت می کرده اند و در این فلات پوریم زده چه دستگاه حکومتی تشکیل داده بودند؟ اما خوانندگان محترم برای تفریح هم شده به تناقض گویی دیگر این شخص که در وبلاگ خود نوشته اند، توجه فرمایند:

« ... دارو دسته هخامنشیان و یهودیان پس از اجرای پروژه قتل عام پوریم که می تواند سالهایی به درازا کشیده باشد، یکی ] یعنی یهودیان[ به اورشلیم و دیگری ] یعنی هخامنشیان[ به سرزمین خزران ] یعنی ماورای قفقاز[ بازگشته اند. اطلاعات کنونی درباره اسکندر مقدونی که از قول چند مورخ یونانی معلوم الوجود و قلابی]!![ منتقل می شود، ساخت یهودیان است ... اسکندر از ترکیه و قفقاز به سمت شرق و جنوب عبور نکرد. چنانچه رد پای حضور او فقط در مصر و بین النهرین غربی و ترکیه و قفقاز قابل دیدار است و در دیگر مناطق از جمله ایران و هند و خراسان آثار حضور ندارد.»

و در جایی حضرت استاد نظر داده اند:

« ... به زودی معلوم خواهد شد که سلسله هخامنشی پس از خشایارشا دنباله ای ندارد، آنگاه به افسانه های تاریخی موجود رجوع کنید و ببینید که درباره آتش زدن تخت جمشید و جنگهای پیاپی ایرانیان با اسکندر چه ها نوشته اند.»

و باز هم جملات قصار دیگری از او:

« ... بدون ذره ای ابهام مدعی می شوم که تاریخ هخامنشیان پس از پوریم و مرگ داریوش اول به پایان می رسد و تمام کرونولوژی موجود درباره تسلط خشایارشا و داریوش و اردشیر اول و دوم و سوم، و از جمله حمله خشایارشا به یونان، به کلی افسانه ای جاعلانه و غیر مستند است... »

ما نمی دانیم که این شخص چه مدرکی برای حضور اسکندر مقدونی در قفقاز دارند و آیا در روزگار باستان کشوری بنام ترکیه وجود داشته است یا نه! او درباره سطح شعور مردم ایران و مخاطبان خود چگونه می اندیشد و چه اصراری برای این همه تناقض گویی وجود دارد؟ البته کاملاً مشخص است هنگامیکه کسی با کمال شتابزدگی و بدون مطالعه و تحقیق و تنها با حفظ طوطی وار چند ورق کاغذ تاریخ، ناگهان در سال 1379 ادعای کشف تاریخ واقعی ایران را بنماید، باید هم حافظه اش را از دست بدهد و این چنین دست به آشفته گویی بزند!

تناقض گویی ناصر پورپیرار به اینجا ختم نمی شود. بالاتر گفتیم که این شخص در مجموعه کتابهای « تاملی بر بنیان تاریخ ایران»، کتاب تاریخ هرودوت را جعل شده به دستور اردشیر اول هخامنشی ( یعنی 2400 سال پیش)  می داند. اما بسیار جالب است که او در بخشی از مقاله ای تحت عنوان توهین آمیز «قومی بنام فارس وجود ندارد و نام خلیج جنوبی ایران خلیج فارس نیست» سعی نموده است با تردستی و وارونه تفسیرنمودن عباراتی از کتاب تواریخ هرودوت و ذکر چند نمونه از نامهای جغرافیایی مندرج در آن، این کتاب را جعل یهودیان در «سده های اخیر» و نه در زمان اردشیر هخامنشی معرفی نماید. بعنوان نمونه درج آمار تعداد سربازان ارتش خشایارشا به اندازه بیش از پنج میلیون نفر و یا ثبت واژه هایی چون « آسیا» و « اروپا» و ... در این کتاب، نشانه جعل شدن این کتاب توسط یهودیان در  کنیسه ها و دانشگاههای کنیسه ای اروپای عصر پس از انقلاب صنعتی وانمود شده است.

عقل و منطق حکم می کند که نظر ناصر پورپیرار درباره ساختگی بودن تاریخ هخامنشیان و ثبت آنها در کتب کلاسیک، کاملاً بی ارزش و بی اعتبار اعلام گردد. اگر یهودیان می خواستند برای تاریخ ایران پس از پوریم سندسازی نمایند، چرا جنگهای ایران و یونان را چنان جعل نموده اند که سرانجام آن به شکست ارتش ایران و عقب نشینی آن از اروپا پایان یافت و چرا در کتاب هرودوت، پلوتارک و ... درباره قهرمانیهای مبارزان یونانی چون تمیستوکلس، پریکلس و... و نه مبارزان ایرانی اغراق شده است. چرا در این کتابها هیچ ردپایی از تفکرات و اعتقادات و یا حتی یک واژه عبری و یهودی نیست و همه خدایان و ایزدان ایرانیان نیز در شکل خدایان و پهلوانان یونانی ( مانند زئوس، هراکل و... ) آمده است؟

اکنون دوباره به پرسشی باز می گردیم که ناصر پورپیرار را دچار آشفتگی نموده است: « چرا تاکنون بغیر از کتاب استر آنهم در حد سه برگ معمولی، هیچکس و از جمله یونانیان به پوریم اشاره ای نکرده اند؟» دوباره پاسخ استاد را بررسی می کنیم:

« ... یونان پس از ارسطو و افلاتون و سقراط، باز هم بر اثر توطئه گری های انتقام جویانه یهود که از حمله اسکندر آسیب دیده بود، چنان سرگرم ستیزه و مخاصمات نسبتاً طولانی با رومیان بود که فرصت و فراغتی برای رسیدگی به جهانی را  نداشت که کمترین توجهی به آن نمی کرد و دنیای توحش می پنداشت ... با این همه اگر بخواهیم تصور کنیم که گریختگان از پوریم و بنیان گذاران اکدمی ] و نه آکادمی!!![ ، ازجمله سقراط و ارسطو و افلاطون، باید که یادگارهایی از توحش پوریم باخود به غرب برده باشند، آنگاه چندعامل را می توان موجب نابودی این یادگارها شمرد: یکی ویرانی کامل آتن در یورش نهایی رومیان که به سوزانده شدن و تخریب آتن و محو تمدن کهن یونان باستان انجامید، دیگری پاکسازی فرهنگ بشری از آثار و اشارات پوریم، در دوران اسلامی و به ویژه در دو سده اخیر، که با دست صاحب نظران یهود یعنی سازندگان افسانه های شاهنامه .... صورت گرفته است و سرانجام یونانی که پانصد سال پس از تخریب و آتش زدن آتن سربلند می کند، یونانی مسیحی و با فرهنگ کلیسایی است که تا امروز هم کمترین توجهی به تاریخ و یونان هلنیستی پیش از مسیحیت ندارد.»

ما نمی دانیم چرا حضرت استاد که دوستاران تاریخ و تمدن ایران را « باستان پرست» می نامند، اینقدر بیگانه پرست و میهن ستیز هستند و چرا وقتی که مثلاً صحبت از یونان می شود، از آن بعنوان « تمدن کهن یونان باستان» یاد کرده اما سخت اصرار دارند وجود تمدن ایران هخامنشی، اشکانی و ساسانی را نفی کنند یا مثلاً داستانهای شاهنامه را « افسانه هایی ساخته صاحب نظران یهود» دانسته و در یک کلام به تاریخ، هویت، مردم و تمدن این سرزمین توهین نمایند.

استاد ناصرپورپیرار! فیلسوفان یونانی ازجمله سقراط، ارسطو و افلاطون را گریختگان از پوریم می دانند. بنابراین این افراد نامی در واقع نه یونانی بلکه شرقی بودند. پس حتماً نمی توانستند به یونانی سخن بگویند و هنگامیکه به یونان گریختند برای اینکه بتوانند با دیگران صحبت کنند، به مترجم نیاز داشتند! رنگ پوست آنها می بایست گندم گون بوده رنگ موهای سر آنها مشکی بوده چشمانشان میشی رنگ بوده و در یک کلام چهره آنها آسیایی بوده باشد!! حتماً اینکه در آثار آنها ( مانند کتاب «جمهوریت» افلاطون ) هیچ اشاره و حتی ردپایی از جنایت وحشتناک هخامنشیان و یهودیان  نبوده حتی ذره ای از اندیشه یهودی در آن یافت نشده و در بسیاری از موارد آنها از امپراتوری هخامنشی بعنوان دولتی بزرگ یاد نموده اند و به زئوس و آپولون و دیگر خدایان یونانی سوگند می خوردند و آن همه جوانان نژادپرست یونانی را مجذوب خود ساخته و کتابهایشان به زبان و خط یونانی (و نه زبان و خط شرقیان قبل از پوریم) بوده است، باز هم از توطئه های عوامل یهود بوده که شاید در این دو هزار سال دهها بار یهودیان آثار آنان را تصفیه نموده اند!!

ناصر پورپیرار در ادامه تناقض گویی خود در اینجا هم دچار اشتباهی فاحش شده است. با حمله روم به یونان و تخریب آتن (در سال 146 پ.م)، تمدن یونان نابود نشد. بلکه تمدن روم که در شبه جزیره ایتالیا زاده شد، خود در آغوش تمدن یونانی پرورش یافت. رومیان که خود در کنار تمدن یونانی زندگی می کردند، عناصر تمدن یونانی را از همان ابتدای تشکیل جمهوری روم اخذ نموده بودند. زبان لاتین به شدت از زبان یونانی متاثر بوده و بسیاری از کتابهای کلاسیک یونانی به زبان لاتین ترجمه شده و یا الگوی کتابهای رومی گشت. سبک معماری رومی بویژه ساختمانهای      « باسیلیکا» ها به شدت تحت تاثیر هنر معماری یونانی و بویژه الگوی رواقها و ستونهای معابد یونانی بود و این سبک معماری تا روزگار حاضر، عناصر یونانی خود را حفظ نموده است. همه رومیان با آثار فیلسوفانی نظیر سقراط، افلاطون و ارسطو آشنایی داشتند و ژنرالهایی مانند یولیوس سزار به شدت تحت تاثیر اندیشه های این فیلسوفان قرار داشته و امپراتوری چون مارکوس آورلیوس خود یک فیلسوف و آشکارا خود را پیرو اندیشه های زنون الئایی ( فیلسوف یونانی و پایه گذار اندیشه رواقی) اعلام می کرد. با حمله رومیان به یونان تنها و تنها استقلال یونان از میان رفت و سخن ناصر پورپیرار که آنرا مایه محو کامل تمدن کهن یونان باستان می نامد، کاملاً بی ارزش است.

رومیان هم آنطور که ناصر پورپیرار ادعا می فرمایند به تحریک یهودیان به یونان حمله نکردند، بلکه برنامه های جهانگیری آنها و توسعه قلمرو سیاسی و بازرگانی آن چنان بود که برای سیطره بر دریای مدیترانه باید سرزمینهای اطراف این دریا را یکی پس از دیگری به تصرف درمی آوردند. رومیان در دو سده نخست پیش از میلاد دست به توسعه قلمرو سیاسی خود زدند و سرزمینهای یونان و آسیای صغیر، اسپانیا، فلسطین و سوریه، مصر، کارتاژ و شمال افریقا و سراسر سرزمین گل (فرانسه) و بریتانیا را به تصرف درآورده به ایالات رومی تبدیل ساختند. تنها و تنها یک کشور، یک سرزمین و یک دولت بود که رومیان به رغم تلاش بسیار فراوان و جنگهای خونین هیچگاه نتوانستند آنرا به تصرف درآورند و آن سرزمین ایران اشکانی بود.

رومیان آرزو داشتند راهی را بپیمایند که روزگاری اسکندر مقدونی تا هند پیموده بود. اما سرسختی و قدرت شگفت انگیز ارتش ایران و خردمندی و کاردانی شاهان بزرگ و دولتمردان اشکانی تا آنجا پیش رفت که ارتش روم را از پیشروی و نزدیک شدن به مرزهای ایران باز داشت و امپراتوران روم بارها اعتراف می نمودند که جهان میان ایران و روم تقسیم شده است.

جناب ناصر پورپیرار گویا نمی دانند که پژوهش در علم تاریخ با خواندن طوطی وار کتابهای تاریخی امکان پذیر نیست. اگر یهودیان رومیان را تحریک به حمله به یونان نموده باشند، چطور همان رومیان مدتی بعد به سرزمین فلسطین تاختند و یهودیان سرزمین فلسطین را به بردگی و استثمار کشاندند. شرح شورشهای یهودیان و سرکوب خونین آنها (بویژه در سال 70 میلادی) در کتابهای تاریخی و بویژه در کتاب « تاریخ یوسفوس» که خود شاهد این سرکوبها بوده ذکر شده است. اگر رومیان تحت نفوذ یهودیان بودند، چطور یهودیان فلسطین همیشه مورد استهزای آنها قرارمی گرفتند. در کتاب انجیل ذکر شده است که «هرودوس» نایب السلطنه روم در فلسطین به خون یهودیان تشنه بود و «پیلاتس» جانشین وی برای مسخره نمودن حضرت عیسی مسیح وی را «پادشاه یهود» خطاب می ساخت.

ناصر پورپیرار سخت در خواب خرگوشی فرو رفته است. اتفاقاً یونان مسیحی هم به فرهنگ دوران هلنیسم توجه داشته و دارد. واژه «انجیل» واژه ای یونانی به معنی « مژده» است. با مسیحی شدن جهان غرب و بویژه یونان کتابهای فیلسوفان یونانی و به ویژه ارسطو به زبان لاتین ترجمه شد و مکتب استدلال عقلی یا « اسکولاستیک» در شیوه زندگی اندیشمندان قرون وسطی نظیر « توماس آکویناس» وارد شد.

همچنین، اتفاقاً جهان امروز و بویژه غرب به طور اغراق آمیزی به یونان کهن و تمدن هلنیستی پیش از مسیحیت توجه دارد. ایجاد بازیهای المپیک و مسابقه های المپیادهای مختلف، یادآوری مکرر و اغراق آمیز یاد نبرد بی ارزش ماراتن و جنگهای بزرگ ایران و یونان و رواج نامها و واژه های یونانی و ساخت فیلمهای سینمایی پر هزینه مانند «اسکندر مقدونی» و «300» نشان از توجه بیش از اندازه غربیان مسیحی به فرهنگ و تمدن هلنیستی داشته و دارد.

ناصر پورپیرار بهتر است خود را قاطی پژوهندگان ننماید و دنبال اندیشه درست درباره بنیان تاریخ این سرزمین باشد.

 

هرگونه برداشت از این نوشتار تنها با ذکر نام نویسنده (فرناباز کارن) و نیز نشانی وبلاگ در جستجوی سده های فراموش شده بایسته بوده و کپی برداری و پراکندن آن بدون یاد نام نویسنده و تارنمای در جستجوی سده های فراموش شده شایسته اخلاق و بزرگواری نویسندگی نیست.

 

 

خوانندگان گرامی! متن کامل این نوشتار را می توانید به صورت یک مقاله PDF شده به روش زیر دریافت نموده و مطالعه فرمایید:

1-      بر «لینک» زیر کلیک راست نموده و open in New Window را برگزینید.

2-      در صفحه اینترنتی باز شده صبر نمایید تا جعبه ابزار Click here to start download ظاهر شود.

3-      این گزینه را برای دانلود یا دیدن متن مقالهPDF   شده برگزینید.

 

لینک برای دریافت مقاله

 

نظرات 7 + ارسال نظر
سورنا سه‌شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:01 ق.ظ

کوبنده بود.
پایدار و پیروز باشید.

ایران سه‌شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:10 ب.ظ http://zulqarnain.persianblog.com/

سلام
از اینکه به خیل منتقدان نظرات بی اساس پورپیرار پیوسته اید بسیار خرسندم

برایتان آرزوی بهروزی دارم
پیروز باشید

درود بر شما! به عنوان یک ایرانی و یک ایران دوست هرآنچه که دارم درخدمت به ایران بزرگ و سرافراز است. درود به سرزمین پارس و مردان و زنان دلاور آن! درود بر شما و از محبت شما ممنونم بدانید که یاوه های پورپیرار بی ارزش تر از آن است که آدمی به آن توجه کند و تنها برای آگاهی هم میهنانم و آشنایی با دروغهای این شخص به نوشتن روی آوردم. سپاسگذارم!

انوش پنج‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 06:27 ق.ظ http://ravid.blogfa.com

حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ

از ابتدای تمدنهای بشری حکام بوجود آمدند. تمدن اولیه یعنی شهر نشینی و ایجاد طبقات اجتماعی و نوشتن، به روایات مختلف حدود 7 یا 8 یا 10 هزار سال پیش از بین النهرین و ایران آغاز گردید. کسی بدرستی نمیداند اول حاکمان بودند یا اول مردم درست مانند، ضربالمثل تخم و مرغ. در هر صورت حاکمان برای به تبعیت کشیدن مردم، دست به ترفند های مختلف زدند، از فرقه ها و دین های عجیب و غریب، تا خرافات و دروغ گفتن و نوشتن ( در کتیبه معروف داریوش ذکر است ). بسیاری از نوشته ها و کتیبه ها و داستانها از، این ترفند هاست که هنوز تا همین لحظه ادامه دارد. یکی از مهمترین آنها، دروغ حمله الکساندر به ایران است. پردازندگان داستان اسکندر مقدونی، که حدود ششصد سال پس از مرگ او داستانش را بدین صورت پرداخته اند توجه نکردند، نخستین عامل پیروزی در جنگها، فزونی شمار جنگ جویان و برتری سلاح و سازو برگ و سابقه و تجربه فرمانده هان در لشکر آراییها و نبرد ها ست، همراه با آ گاهی دقیق از سرزمین های دشمن و اقتصاد آن. دروغگوهای درتاریخ ما جولان میدهند مانند، چنگیز و مارکوپلو و دهها مسئله مهم تاریخی و جغرافیایی و سیاسی دیگر و افشا گری های متعدد، و راه کارهای نوجهت شناسائی دروغها وحذف آنها از تاریخ ایران عزیز در وبلاگ انوش راوید به نام جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران. ما که نمی توانیم به جهان بگوییم چه بنویسید، چه ننویسید چه بسازید یا چه نسازید، باید اول پیروزی دروغی اسکندر، و بسیاری دروغهای دیگر از کتابهای درسی ایران حذف شود، ده پانزده سال پیش، بارها به کتابهای درسی نوشتم عکسها ونوشتهای الکساندر یونانی وبقیه دروغها را بر دارید، و جواب ندادند یا سر بالا دادند. بخود رحم نمیکنیم آنوقت از پول پرستان توقع داریم. بعد برویم یخه 300 ها را بگیریم. اسکندر مقدونی جوان بیست ساله تهیدست و بی تجربه از سرزمین کم جمعیت، و با اقتصاد نا چیز نمی توانسته بدین آسانی به پا خیزد و امپراطوری بزرگی را متلاشی کند.

مشروح در وبلاگ انوش راوید ravid.blogfa.com

ایرانی یکشنبه 13 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:39 ق.ظ

با سلام
واقعا از زحماتی که برای اثبات هویت ایرانیمون انجام میدین متشکرم.و اینکه لطفا ادرس آسایشگاه روانی رو که علامه دهر .جناب آقای پورپیرار در اون بستری هستن رو در اختیار ما قرار بدین که به ملاقاتش نائل بشیم و با تایید اراجیفش گام موثری در جهت بهبودیش بر داریم..چه رویی داره بابا..بی ثوات...هه.بازم ممنون

آرمین سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:08 ب.ظ

با سلام
ما فرض را بر این میگیریم که اسکندر در زمان داریوش سوم به ایران حمله میکند,همانطور که در کتابهای تاریخ نوشته شده اسکندر هرگز نتوانست آذربایجان را فتح کند آن هم به دلیل دلاوری های آتروپاتن ساتراپی آذربایجان.اما سوالی در اینجا مطرح میشود و آن اینکه اگر اسکندر نتوانسته به آذربایجان یورش ببرد پس باید مسند حکومتی آتروپاتن در آذربایجان و سایر بناهای هخامنشیان در این منطقه سالم مانده باشد ولی با کمال تعجب هیچ اثری از هخامنشیان در آذربایجان وجود ندارد.

آرمین سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:47 ب.ظ

"من(کوروش) از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام ، تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد ، هر گز سلطنت خود را بر هیچ ملت تحمیل نخواهم کرد و هر ملت آزاد است ، که مرا به سلطنت خود قبول کند یا ننماید و هر گاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند ، من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد ."
متن بالا بخشی از نوشته های منشور حقوق بشر کوروش میباشد.
با توجه به نوشته های هرودوت مبنی بر کشته شدن کوروش به دست ملکه ماساژت ها یعنی تومروس فائیم که در کتاب قوم های کهن آسیای میانه نوشته شده,به این مطلب بر میخوریم که کوروش پس از فتح بابل ، بر آن شد با توسل به نیروی نظامی اش که فوق العاده نیرومند بود و تاکنون شکستی را تجربه نکرده بود، ماساژت را نیز مغلوب کند. ماساژت ها در شمال شرق و غرب ایران(آذربایجان) در کرانه رود آراکس(آراز) در همسایگی قوم ایسه دونر زندگی می کردند. مساژت ها(آذربایجانیها) بسیار ماجراجو بودند. کوروش به دلائل متعدد به سرزمین ماساژات ها لشکر کشی کرد او انگیزه های گوناگونی برای سرکوب این قوم داشته است و....
همان طور که مشاهده میکنید این واقعه تاریخی که اکنون مورد قبول همگان است و حتی در کتب تاریخ راهنمایی و دبیرستان شاخه انسانی نیز به آن ذکر شده است کاملا با سخنان کوروش-هر ملتی آزاد است که سلطنت مرا بپذیرد یا نه- در منشور حقوق بشر تناقض دارد.
در ضمن اگر کوروش به دست تومروس کشته شده باشد که بنا بر نوشته های هرودوت تومروس پس از پیروزی در جنگ با کوروش جسد او را پیدا و سرش را از تن جدا کرده و در ظرفی پر از خون میکند و میگوید بنوش ای خونخوار تا از خون سیراب شوی.با این حساب باید آ؟رامگاه کوروش خالی از جسد وی باشد.
این مطالب را نه برای قبول کردن نوشته های هرودوت و امپراطوری کوروش و وجود تومروس و...بلکه برای نشان دادن وجود تناقص های فراوان در تاریخ شایع امروزی نوشتم.

جناب آرمین
دیدگاه های شما بر پایه برخی از مطالعات شما است که متاسفانه این مطالعات نه ژرف و دقیق و نه با استناد به سرچشمه های معتبر و موثق است. شما چند کتاب را نگاه کرده و چند نوشته را در سایت ها و وبلاگ ها دیده اید و بدون نگاه دقیق و تفکر از مجموعه آنها پیش داوری کرده و تصوری را برای خودتان پدید آورده اید.

بررسی تاریخ و نگاه به رویدادهای تاریخی کاملا با آنچه که شما در ذهنتان است متناقص بوده پیشنهاد می کنم هرگز تا پیش از خواندن کتابها و نوشته های معتبر و پژوهشهای دانشمندان و بررسی نوشته های کهن و کلاسیک این گونه پیش داوری نکنید.

آنچه که شما آورده اید و به منشور کوروش نسبت داده اید به هیچ وجه سندیت ندارد و در منشور کوروش بزرگ آن چیزی که شما آورده اید دیده نمی شود. این یکی از نشانهای سطحی نگری شما و عدم توجه به واقعیت های تاریخی و اعتبار نوشته هایی است که گهگاهی دیده اید. پیشنهاد می کنم بروید و دوباره منشور کوروش بزرگ را در کتابهای معتبر و سایت های تایید شده بخوانید و به ترجمه آن هم خوب دقت کنید.

دوم، اینکه در آذربایجان نشانی از یافته های باستان شناسی هخامنشی دیده نشده است (که این سخن شما باز هم اشتباه است و نشان از عدم آگاهی شماست) دلیل نمی شود که هخامنشیان بر آنجا حکومت نداشته اند.

اما اگر ادعا می فرمایید هخامنشیان در آذربایجان حکومت نمی کردند چون اثری از آنها دیده نمی شود بفرمایید به جای آنها چه کسانی حکومت می کردند که آثار آنها برجای مانده و لطفا آثار تاریخی برجای مانده از آنها را برای ما معرفی فرمایید.

این داوری های نسنجیده مانند این است که بگوییم چون مثلا اثری از کریم خان زند در خطه مازندران دیده نمی شود پس مازندران هیچگاه در قلمرو کریم خان نبوده است.

سوم اینکه قضاوت های شما درباره قوم مساژت که سرچشمه آنها را از آذربایجان خوانده اید سراسر اشتباه و مردود است. آذربایجان سرزمینی بوده که تنها شامل سرزمین جنوب رود ارس بوده و آنچه امروز به نام جمهوری آذربایجان در شمال آذربایجان گفته می شود برپایه یک اشتباه فاحش تاریخی و از سال 1920 میلادی به این سو است. آن سرزمین که امروزه بالای رود ارس است در سراسر تاریخ به نام «اران» خوانده شده و هیچ بستگی تاریخی و جغرافیایی با نام آذربایجان نداشته است.

پیشنهاد می کنیم که قضاوت های نسنجیده خود را با تعصب های قومیت گرایی قاطی نکنید. ضمنا مردم آذربایجان بخشی از مردم ایرانی بوده و خواهند بود. در سراسر تاریخ و نوشته های معتبر هم نیامده که مساژتها همان آذربایجانی ها بودند. مردم آذربایجان بخشی از قوم ایرانی مادها بودند و سهم بسیار بزرگ و ارزشمندی در پاسداشت تاریخ و فرهنگ این سرزمین داشته اند.

در پایان پیشنهاد می کنم اگر نوشته ای را سایتها یا کتابها دیدید درباره آن درست تفکر کرده استناد آن را به سرچشمه های معتبر بررسی کنید همچنین درباره تاریخ ایران و سرچشمه های کهن با ناآگاهی و شتابزده دست به پیش داوری نزنید.

محمد پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:06 ب.ظ

اقای ارمین شما از جعل خسته نشدید؟

از ویکیپدیا :

ماساگت (به یونانی Μασσαγέται, Massagetai) یکی از اقوام ایرانی‌تبار و یک تیرهٔ سکایی نیمه‌صحراگرد در آسیای میانه بودند. سَکَ یا سَکا نامی ست که در منابع قدیمی برای سکاهایی که از طرف آسیای میانه با ایرانیان سروکار داشتند، به کار رفته‌است. پسوند -گِت در زبان سکایی علامت جمع بود و ماساگت به معنای ماساها است. در روزگار مادها، سکاها فراوان به مرزهای ایران می‌تاختند. اینان گاه با آشور همپیمان می‌شدند و زمانی زیر فرمان خود مادها با آشوریان می‌جنگیدند. با آغاز کار هخامنشیان درگیریهای مرزی با سکاها دنباله داشت و بنا به برخی روایات در یکی از همین درگیریهای مرزی کورش بزرگ بنیاد گذار هخامنشیان در نبردی با گروهی از سکاهای شرقی به نام ماساژت‌ها کشته شد. داریوش بزرگ دیگر پادشاه هخامنشی برای تنبیه آنها تا مرکز اروپا پیشروی کرد. دسته‌های بسیاری از آنان به شاهنشاهی هخامنشی پیوستند و به عنوان سرباز برای آنان جنگیدند. از نامدارترین آنها می‌توان از سکاهای تیزخود نام برد. با گذشت زمان گروهی از اینان به جنوب شرقی ایران کوچیدند و این سرزمین را به نام خود سکستان (سیستان) خواندند. ماساگت‌ها از تیره‌های سکایی و آریایی در شرق دریا کاسپین و کناره‌ی رود آراکس بودند. انگاره‌هایی که کوشش می‌کند جایگاه این تیره (و شه‌بانوی آن‌ها یا دربیک‌ها) را به غرب دریای کاسپین بکشاند و آن‌ها را دارای تباری غیر هندواروپایی نشان دهند از دید علمی نادرست است.

اینم منبع انگلیسی

http://en.wikipedia.org/wiki/Massagetae

و اینم عکسی که منطقه ی ماساگت ها رو نشون می ده

http://en.wikipedia.org/wiki/File:Asia_323bc.jpg

و در آخر پیشنهاد من به شما! دست ازین حماقت ها و جعل های بی شرمانه بردارید!!

محمد خان این چیزایی که تو اینجا ردیف کردی چه ربطی به سوتی های ناصر پوریم شناس داره؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد