در جستجوی سده های فراموش شده

پژوهشهای ایران کهن

در جستجوی سده های فراموش شده

پژوهشهای ایران کهن

1- پورپیرار واژه «اهورامزدا» و خط پارسی باستان

پیش از آغاز این گفتار در اینجا لازم می دانم از دوستان و سروران عزیز و گرامیم بویژه دوست عزیز جناب داریوش (www.pardisepars.blogsky.com) به خاطر اینکه نوشته پیشین این حقیر را از دیدگاه علمی یافته های خط پارسی باستان و دانش زبانشناسی بررسی نموده و راهنمایی ها و تذکرات خود را در جهت پربارتر شدن این یادداشتها با ذکر نکات علمی بسیار ارزشمند به اینجانب رهنمود فرمودند، سپاسگذاری نموده و از پروردگار بزرگ موفقیت ایشان را در صحنه های گوناگون زندگی آرزومندیم.

ضمناً‌ ما هم با راهنماییهای این دوستان گرانقدر و دوستار ایران، در سلسله مقالات تحت عنوان «پورپیرار واژه «اهورامزدا» و خط پارسی باستان» تجدید نظر نموده و با یافتن منابع جدید و مطالعه آنها تلاش نمودیم یادداشتهای پیشین را دوباره بازنویسی نماییم. آنچه که از این پس خواهید خواند، نسخه های تجدید نظر شده همان مقالات بالا است و به تدریج با تکمیل آن این یادداشتها جایگزین یادداشتهای پیشین خواهد شد.

پیش گفتار: آنچه که این شخص می گوید!

پورپیرار چه می گوید و منظورش از اظهارنظرهای مغرضانه و نسنجیده درباره تاریخ ایران چیست؟ در صفحه 119 کتاب «برآمدن هخامنشیان»، ناصر پورپیرار به بحث درباره خط پارسی باستان و ثبت واژه « اهورامزدا» پرداخته و به خیال خام خود می خواهد دستاوردهای خاورشناسان را در ترجمه متون سنگنبشته های هخامنشی زیر سوال ببرد. او می نویسد:

« بی شک صورت کنونی اهورامزدا، که از کتیبه داریوش نقل می شود، جعلی و ساختگی، از اختراعات پارسیان هند و تولید و مبنای آن بر اصوات سانسکریت است.» ( برآمدن هخامنشیان، صفحه 119)

او نمی گوید که با استناد به چه مدرکی کشف کرده است که پارسیان هند این واژه را اختراع نموده و چطور هیچ پژوهشگری تاکنون به جعلی بودن آن پی نبرده و چگونه این واژه از هند به ایران راه یافته و در میان زرتشتیان و متون آنها رایج شده است؟

در این بخش به دلایلی که این شخص در توجیه این نظر بسیار تاریخی خود!! آورده پرداخته و با استدلال و ارائه مدارک ثابت می کنیم این دلایل بی ارزش و تنها مغرضانه بوده و همه نظریات او بی اعتبار است. ضمناً از تلاشهای همه ایران دوستانی که در سایتها و وبلاگهای گوناگون اینترنتی به این نظریه بی ارزش پورپیرار پرداخته و پاسخ خود را به او داده اند، سپاسگذاری می کنیم.

نخست چون او برای زیر پرسش بردن اصالت واژه اهورامزدا به بحث درباره ساختار خط میخی پارسی باستان پرداخته و قصد دارد با زیر پرسش بردن ساختار شناخته شده این خط به ساختار واژه ثبت شده اهورامزدا در سنگنبشته های هخامنشی بتازد، در بخش نخست به تجزیه و تحلیل گفته هایش درباره ساختار خط پارسی باستان می پردازیم.

ناصر پورپیرار در ابتدای بحث و در ارائه به اصطلاح دلیل خود ادعا می کند:

« 1- خاورشناسان خط میخی ایران باستان را هجایی و از آن بدتر با تفکیک اسامی به صورت مذکر و مونث دارای جنسیت فرض کرده اند. درصورتیکه نظام الفبایی این خط، درست به گونه امروز، از الفبای حقیقی و بدون صدا تشکیل شده و فاقد تمایزهای جنسی است...» (همان صفحه 119)

پیش از پرداختن به بحث دراینجا لازم است تعریفی از انواع خطوط و تکامی آنها آورده شده تا مطلب امر از منظور و هدف این شخص برای خوانندگان محترم روشن شود.

بطورکلی اختراع خط و تکامل آن حاصل نوعی فطرت و نهاد درونی انسانها است که هدف آن انتقال غیرمستقیم یک پیام یا مفهوم از شخصی به دیگران بوده است. مثلاً‌اگر شخصی علامتی را بر روی یک صفحه یا دیواری ثبت می کند هدفش این است که دیگران با دیدن آن علامت منظور و قصد وی را درک نمایند. در فرایند پیشرفت خطوط،‌بشر 5 مرحله را طی نموده است.

1-                   مرحله ای که بشر برای انتقال یک پیام،یک شکل یا علامتی را در جایی ثبت می کرد. این مرحله هنوز هم دربرخی از جنبه های زندگی امروز(مانند استفاده از علائم خطر یا علائم راهنمایی و رانندگی) کاربرد دارد.

2-                   اختراع خط تصویری: بدین منظور بشر برای نشان دادن مفهوم اشیا شکل شی مربوطه را ترسیم می کرد. مثلاً‌ برای نشان دادن خورشیدشکل آنرا ترسیم می کرد یا برای حیوانات تصویر آنها را می کشید. نمونه کاملاً‌شناخته شده خط تصویری،‌خط هیروگلیف در مصر باستان در 4000 سال پیش از میلاد مسیح است.

3-                   مرحله ایدئوگرافی یا اندیشه نگاری: در این مرحله اشکال مختصرتر شده و به مرور زمان آنها تبدیل به علائم شدند. ضمناً مفهوم این اشکالات از دلالت بر اسم ذات (مانند کوه) خارج شده و دلالت بر مفهوم یک اسم معنی (مانند جنوب) یافت. مثلاً ‌اگر روزگاری برای اشاره به خورشید تصویر آن ترسیم می شد،‌ اینبار این تصویر مختصرتر شده و برای اشاره به «خدا» از آن استفاده می شد. این مرحله از خط هنوز هم در بخشی از زندگی ما (مانند نمایش علائم ریاضی + - / × و ... که هرکدام دارای معنی خاصی هستند)‌کاربرد دارد.

4-                   ایجاد خط هجایی: در این مرحله (که بحث مورد نظر ما را دررابطه با دیدگاه پورپیرار تشکیل می دهد)،‌ برای ثبت هر هجا (سیلاب) از یک علامت یا نویسه استفاده می شود. مثلاً ‌اگر واژه «برادر» را درنظر بگیریم. این واژه از سه آوای /بَ/،/را/ و /دَر/ تشکیل شده است.

در اینجا یادآور می شویم که از این پس برای نشان دادن صدای واک ها (حروف) آنها را درون /.../ قرار می دهیم.

در خط هجایی برای /بَ/ یک علامت ویژه، برای علامت /را/ یک علامت دیگر و برای /دَر/ از علامتی دیگر استفاده می شود. به همین دلیل تعداد علائم قابل ثبت در یک خط هجایی معمولاً‌ بسیار زیاد است. از خطوط هجایی که امروزه مورد استفاده است می توان به خط ژاپنی (کیتاکانا) اشاره نمود که تعداد علائم آن بیش از 100 عدد می باشد. از خطوط کهنی که هجایی بودند می توان به خطوط اکدی و ایلامی اشاره نمود.

5-                   مرحله خط الفبایی: در این مرحله برای هر واک از نویسه ای ویژه استفاده می شود. خط امروز فارسی و خط انگلیسی خطوط الفبایی هستند. از خطوط کهنی که الفبایی بوده می توان به خطوط فینیقی،‌اوستایی و آرامی اشاره نمود.

بنابراین می توان دریافت که پورپیرار چه می خواهد بگوید؟ ناصر پورپیرار قصد دارد بگوید که خط میخی پارسی باستان جزء خطوط پنجم است. البته خطوط الفبایی از خطوط هجایی تکامل یافته تر بوده و می دانیم که خط اوستایی خط الفبایی کامل است که در آن برای همه اصوات و آواهای شناخته شده نویسه وجود دارد. اما منظور این شخص چیز دیگری است. در این رابطه اثبات خواهیم کرد که این دیدگاه پورپیرار دارای هیچ ارزشی نیست و تنها از روی غرض ورزی و ضدیت با فرهنگ ایرانی مطرح شده است. خواهیم گفت که خط میخی پارسی باستان خطی هجایی و از دیدگاه برخی پژوهشگران، حتی نیمه هجایی است.

ناصرپورپیرار پس از این اظهارات ادعا می کند که خاورشناسان علائم(نویسه ها) این خط را به اشتباه ترجمه و تفسیر نموده اند. بطورکلی عمده دلائل او در اشتباه دانستن تلاشهای خاورشناسان به این شرح است:

۱- پورپیرار در مورد واژه « اهورا» ادعا می کند که در نسخه های خط میخی پارسی باستان و در آن واژه ای که از سوی زبانشناسان به « اهورا» ترجمه و تفسیر شده است، در حقیقت حرفی به عنوان « ه» و «و» وجود ندارد و خاورشناسان اشتباهاً علامت « ضمه (اُ) » را به صورت «  u(او)» تلفظ نموده و بدین طریق آن خاورشناسان اشتباهات فراوانی را مرتکب شده اند. یادآور می شویم که شکل میخی واژه « اهورامزدا»  در سنگنبشته بیستون به صورت زیر می باشد:

که برگردان( tranliteration ) آن با تطبیق علائم خط میخی پارسی باستان به صورت ‹a-u-ra-ma-za-da-a › است

2-   او ادعا دارد که خاورشناسان از مجموع 36 علامت خط میخی پارسی باستان به اشتباه 3 نویسه را «هجای محض (یا حروف صدادار محض) » فرض نموده ( یعنی حروف a (آ)، i(ای)، و u (او))تشخیص داده و 22 علامت را با ساختار ثابت هجای a ( مانند ba، ta و ... )، 4 علامت را با ساختار ثابت صدای i(علائم مربوط به vi، mi، di و ji) و 7 علامت را با ساختار ثابت صدای u ( مانند nu، ru، tu و ... ) ترجمه نموده اند.

در اینجا ضروری است برای دانستن اینکه او چه می گوید خلاصه ای در مورد نویسه های خط میخی پارسی باستان و روش برگردان نویسه ها و آوانگاری واژه ها ارائه شود.

در آوانگاری و ترجمه علائم میخی (نویسه ها) از علائم ‹›  برای برگردان نویسی (transliteration) استفاده و ترجمه تک تک نویسه ها در حالت منفرد در این دو علامت قرار داده شده و سپس برای نمایش تلفظ واژه مورد نظر،مجموعه آن نویسه ها «آوانگاری (transcription)» می شود. مثلاً درمورد همان واژه «اهورامزدا» ثبت شده در این خط، برگردان سیلابهای آن ‹a-u-ra-ma-za-da-a› و آوانگاری آن Ahuramazdā خواهد بود.

در این خط 3 نویسه مصوت(صدادار) ‹a, i,u› ، 33 نویسه صامتی ‹CV› و 8 واژه نگار (logogram) وجود دارند که واژه نگارها علائمی هستند که معنی کامل یک واژه را در خود دارند. در خط پارسی باستان یک واژه نگار برای «شاه»، دو واژه نگار برای «کشور»، یک واژه نگار برای «خدا»، یک واژه نگار برای «زمین» و سه واژه نگار برای «اهورامزدا» بکار می رفته است. همچنین در این خط یک نویسه برای جداکردن واژه ها (واژه جداکن) و چند علامت برای نمایش اعداد وجود دارد.

33 نویسه صامتی اثبات می شود که در حالتهای گوناگون دارای ارزش آوایی (همان هجایی) بوده و به صورت ‹CV› صامت  (consonant)+مصوت(vowel)  ثبت می گردند. ارزش ذاتی هجای این نویسه ها a، iیا u (یعنی ‹Ca,Ci,Cu› ) است که شامل 4 نویسه ‹Ci› (دارای ارزش مصوتی /i/)، 7 نویسه ‹Cu› (دارای ارزش مصوتی /u/) و بقیه نویسه های ‹Ca› (دارای ارزش مصوتی /a/) می باشند. شکل زیر جدول فهرست و هجاها و علائم خط میخی پارسی باستان را نمایش می دهد.

نویسه های هجایی:

 

 

توضیح:  نویسه های ya (حالت دوم) و «واژه جداکن» کوچک تنها در سنگنبشته بیستون بکار رفته اند و هجای ă نیز یکبار در سنگنبشته ها بکار رفته است.

 

واژه نگارها:

 

جدول علائم مرتبط با ترکیبات:

اعداد:

۳-   ناصر پورپیرار مدعی است در ترجمه علائم خط میخی پارسی باستان و هجانویسی، پژوهشگران صدای «سکون» را در آنها تشخیص نداده اند. چون به ظاهر آن 36 علامت میخی همگی هجایی (یعنی دارای تلفظ a، iو u) هستند. این شخص چنین برداشت نموده است که براساس یافته پژوهشگران مثلاً در مورد واژه « وَزرَک» (vazraka) حرف «ز» (z) در حقیقت ساکن است ولی با استفاده از علائم پارسی باستان نمی توان این واژه را نوشت. چون برای حرف ساکن علامتی درنظر گرفته نشده است!!

یادآور می شود که 23 نویسه صامتی ‹Ca› در جایگاه پیش از صامت دیگر و یا در حالتی که در جایگاه پایانی واژه قرار گرفته و آخرین صوت واژه هستند، بصورت ساکن تلفظ شده و به صورت ساکن ‹C› برگردان و ترجمه می شوند.

۴- این شخص ادعا دارد که زبانشناسان از درک مفاهیم اصوات « اَ» ، « اِ» و « اُ» عاجز بوده اند و علامات مربوط به این سه صوت در خط میخی پارسی باستان را « a »(آ)، « i »(ای) و « u »(او) تشخیص داده اند (به شکل بازخوانی علامات میخی توجه فرمائید). او نتیجه گرفته است که آنها واژه « مَزدَ» را «مزدا» و « اُر» را « اور» شناخته و بنابراین بر اساس روش آنها واژه هایی نظیر « فردوسی» ،« حافظ» و «چش پش» را باید « فیردوسی»، « حافیظ» و « چیش پیش» خواند!

۵- پورپیرار مدعی است  با فرض هجایی بودن خط پارسی باستان  و بر اساس  برگردان (transliteration) نویسه های این خط، برخی از حروفی را که امروز بکار می بریم مانند « ک»، « گ» و « م»  در این خط کهن، به دو یا سه گونه علامت ثبت می شد که این امر موجب تکراری بودن آوا و اصوات شده و بنابراین وجود بسیاری از علامات میخی در حقیقت غیر ضروری بوده است. در اینجا منظور این شخص نویسه های صامتی ‹Cu›,‹Ci›,‹Ca› است. او نتیجه گرفته است که بنابراین خط میخی پارسی باستان هجایی نبوده و درحقیقت الفبایی بوده است. ضمناً پورپیرار نمی گوید این به اصطلاح نویسه های غیرضروری چه هستند و در صورت غیر ضرور بودن آنها چه لزومی به استفاده از آنها در خط پارسی باستان بوده است؟

او سپس برای اینکه توجیه کند که خط پارسی باستان غیر هجایی بوده است به دلایل زیر متوسل می شود:

۶-  در برخی از موارد و در واژه ها پس از ۲۲ علامت (در اصل ۲۳ نویسه ) دارای هجای a(یعنی نویسه های صامتی  ‹Ca›  ) نویسه  ‹u› (به زعم این شخص ( اُ) ) یا نویسه  ‹i› (به ادعای این شخص ( اِ) )ثبت شده است. (مثلاْ در مورد واژه برگردان شده  pa-ta-i-ya که patiy آوانگاری شده یا واژه برگردان شده  ‹sa-u-gu-da› که Suguda آوانگاری شده است) یادآوری می شود که منظور این شخص وجود مصوتهای مرکب کوتاه   ‹Ca-u›  و  ‹Ca-i›  است.

همچنین او می گوید این علامات دارای هجا در برخی از واژه ها به صورت ساکن تلفظ می شود ( مانند واژه برگردان شده   ‹pa-a-ra-sa›  که   Pārsa  آوانگاری می شود.) 

یادآور می شویم که پورپیرار در توضیح دلایل خود و در متن کتاب هیج مثالی را به صورت آوانگاری و نشان دادن اصوات واژه ها ارائه نداده و مثالهایی که به شکل لاتین ارائه شده است، ما در این قسمت برای درک بهتر خوانندگان از منظور او و نشان دادن اینکه این شخص چه می گوید ارائه نموده ایم.

۷-      بدین ترتیب او ادعا می کند در ساختار خط میخی پارسی باستان در برخی از موارد دیگر پس از 7 نویسه ای که دارای هجای u آوانگاری شده اند ( یعنی نویسه های صامتی ‹Cu›) نویسه های مربوط به مصوت ‹a› (به زعم این شخص(اَ) ) و مصوت ‹i› (به زعم این شخص(اِ) ) آورده شده است. در مواردی پس از 4 نویسه ای که به صورت هجای i آوانگاری شده اند (یعنی نویسه های صامتی ‹Ci›) مصوت ‹a› (که این شخص آنرا ( اَ)می داند) ) و مصوت ‹u› (که آنرا (اُ)معنی نموده است) ) آورده شده اند.

در اینجا به آگاهی خوانندگان محترم می رسانیم که این شخص با آوردن این دلیل بی اطلاعی خود را از ساختار خط پارسی باستان به نمایش گزارده و بدون مطالعه کافی و تنها در ادامه دلیل نخست، این استدلال را مطرح نموده است. زیرا چنین ترکیبی از نویسه ها (یعنی ‹Cu-a›,‹Cu-i› یا ‹Ci-a›,‹Ci-u›) به هیچ وجه در ساختار این خط وجود ندارد.

پورپیرار با ارائه این دو استدلال اخیر نتیجه گرفته است که با فرض وجود علامات مربوط  به  مصوت های   ‹u›و ‹i›و ‹a›  نیازی به هجایی فرض نمودن بقیه علامات میخی نبود. زیرا در غیر اینصورت 33 علامت از 36 علامت این خط، خود دارای هجا بوده و خوانندگان از آن 33 علامت، آواهای مربوطه را در واژه ها تشخیص می دادند! در اینجا توجه خوانندگان محترم را دوباره به توضیحی که پیشتر در پایان بند 2  از دیدگاههای این شخص ارائه نمودیم جلب می کنیم.

۸-   پورپیرار در تلاش برای رد هجایی فرض نمودن خط پارسی باستان به برگردان واژه   ‹a-ra-ša-a-ma›  متوسل شده که به صورت «Aršāma (نام پدربزرگ داریوش بزرگ)» آوانگاری شده است. او به ساکن بودن حرف r در تلفظ این واژه (درصورت هجایی فرض نمودن خط پارسی باستان) ایراد گرفته و چنین استدلال می کند که چون پس از نویسه صامتی ‹ša›و مصوت ‹a› ( که این شخص آنرا (اَ) می داند) قرار داده شده پس این واژه را باید «اَرَشَ اَمَ» خواند!!

۹-      او در ادامه استدلال بالا چنین می گوید که در مواردی پس از نویسه های صامتی  Cu› مانند  ‹ku› و  ‹Ci› مانند  ‹mi› و  Ca›  مانند  ‹ba› نویسه مصوت مربوط به آوای هجایی آن صامت (یعنی u  و i  و  a  ) آورده شده است. (منظور این شخص ترکیب (‹Cu-u› و  ‹Ci-i› و ‹Ca-a› ) است). پورپیرار در اینجا واژه «کوروش» را مثال می آورد که به صورت ‹ku-u-ru-u-ša›  ثبت شده و می گوید که بنابراین تلفظ آن با روش خاورشناسان باید « کُ او رُ او شَ» باشد و ادامه می دهد که این امر با ساختار زبان ایرانی کهن متناقض است. بنابراین نتیجه می گیرد که خط پارسی باستان هجایی نبوده است.

۱۰-      پورپیرار استدلال می کند که اگر در ساختار خط میخی پارسی باستان، از نویسه های صامتی θa› (ثَ) و ‹ra› مستقلاً استفاده می شده است، پس بکار بردن نویسه صامتی  ‹ça› (ثَر) (مثلاً در واژه  ‹pa-u-ça› که puça (پوثر) خوانده شده) اشتباه است! زیرا درصورت وجود آن دو علامت مستقل نیازی به تلفیق آنها و اختراع علامت جدید نیست. پس آن علامتها نباید هجایی بوده و یا شاید این علامت ‹ça› نبوده و «ژ» بوده است که پژوهشگران آنرا از یاد برده اند!!! (خوانندگان محترم توجه داشته باشند که این شخص می گوید «شاید» و برای ارائه این دلیل به اصطلاح کاملاً تخصصی!! هیچگونه استدلالی را مطرح ننموده است.)

پورپیرار با ارائه این دلایل نتیجه می گیرد که زبانشناسان و خاورشناسان در آوانگاری، تلفظ و ترجمه خط میخی پارسی باستان سهل انگاری و اشتباه نموده اند! او تلاش می کند این خط را الفبایی ( شبیه خط کنونی فارسی) تعبیر و تلاش می کند در صفحه 124 نتیجه بگیرد که خاورشناسان و زبانشناسان واژه اهورامزدا را در خط میخی پارسی باستان اشتباه ترجمه نموده اند.

او با استناد به این دلایل خود که ما عمده آنها را در بالا آوردیم، شکل ثبت شده واژه «اهورامزدا» در سنگنبشته های خط میخی پارسی باستان را به « اُرمَزدَ»! تعبیر نموده و آنرا مرکب از دو واژه « اُر» و « مَزدَ» می داند. او جزء نخست را همان « اور» (به معنی «شهر») دانسته که در زبانهای کهن سومری و بین النهرین باستان کاربرد بسیار داشته (مانند اور زادگاه حضرت ابراهیم (ع)، اورشلیم و ...) و جزء دوم را « مَزدَ» می داند و می گوید:

« جزء دوم واژه ترکیبی « اُرمَزدَ» یعنی « مزد» همان کلمه ای است که در زبان فارسی جدید بدل به « مُزد» شده است که خاورشناسان به غلط آنرا «muzd» می نویسند.» (برآمدن هخامنشیان، صفحه 125)

پورپیرار این واژه را برگرفته از واژه اوستایی« mižd »(میژد) می داند و آنرا با واژه «مژده» در زبان فارسی کنونی بسیار نزدیک می بیند! او از این توجیهات نتیجه گرفته است که واژه « مَزدَ» به مفهوم « مزد و پاداش» بوده و بنابراین واژه « اُرمَزدَ» که او می گوید دراصل آشوری است!!! به معنی «مزد شهر» بوده و به تعبیر خود نتیجه می گیرد که این صفت به اصطلاح آشوری درحقیقت به معنی خدای « سرزمین بخش» است!!

 

نظرات 1 + ارسال نظر
محسن سه‌شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 02:21 ق.ظ http://oldiran.blogfa.com

سلام
با تبریک سال نو وآرزوی موفقیت
به ما هم سربزن همفکریم .کاش میشد در یک سایت همه برو بچ همفکر باهم مطالبشان را ارائه وویرایش میکردند تا مجموعه کاملی درست میشد.
موفق باشید -لطفا مارا بلینکید .آدرس دوم :http://nbazar.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد