3- پورپیرار واژه «اهورامزدا» و خط پارسی باستان

رد دیدگاه ناصر پورپیرار درباره ساختار خط پارسی باستان (پاسخ ما)

 

اکنون به صورت علمی به رد دیدگاههای ناصر پورپیرار درباره اشتباه دانستن روش رمزگشایی و ترجمه علامتهای خط میخی پارسی باستان پرداخته و بی اعتباری دیدگاههای او را ثابت می کنیم. نخست به این نکته می پردازیم که چرا این شخص تلاش می کند تا خط پارسی باستان را الفبایی و نه هجایی معرفی نماید و با این تحریف واقعیت به چه نتیجه ای خواهد رسید.

واقعیت این است که خطوط میخی بین النهرین باستان و ایلامی هجایی بودند و ابداع کنندگان خط پارسی باستان هجاهای این خط را با الگوبرداری از این خطوط میخی (بویژه ایلامی) ایجاد نمودند. نظام نوشتاری خط میخی پارسی باستان برمبنای الگوی خط میخی رایج در بین النهرین بوده و نوعی ابداع در ایجاد آمیزه ای از خط هجایی و صامتی الفبایی است.

اما از آنجا که این شخص درتلاش است تا به واقعیات مسلم تاریخ ایران بتازد، قصد دارد با زیر پرسش بردن نظام نوشتاری پارسی باستان، ردپاهای بومی بودن تمدن ایران باستان (بویژه ایران هخامنشی) را محو نماید. بدین منظور با رد ساختار هجایی خط میخی پارسی باستان ارتباط نظام نوشتاری تمدن ایران باستان و تمدن های بین النهرین نفی شده و راه برای ارائه ادعاهای جدید و پوچ درباره وحشی بودن هخامنشیان! و اینکه آنها به دستور یهودیان از آنسوی دریای سیاه به خاورمیانه یورش آورده و این منطقه را به خاک و خون کشیدند، هموار خواهد شد.

با در ساختار هجایی خط میخی پارسی باستان بازی این شخص با واژه های ثبت شده در زبان پارسی وارد مرحله ای جدید شده و آنگاه ادعاهای جدیدی از قبیل «اسلاوی» بودن هخامنشیان!! به راحتی از زبان او شنیده خواهد شد. چنین است که او واژه «اهورامزدا» را عمداً به شیوه ای من درآوردی تفسیر کرده و تمام نیروی خود را در تاخت و تاز و ضربه به یکی از جنبه های تمدن و فرهنگ کهن این سرزمین متمرکز خواهد نمود.

اکنون برای تجزیه و تحلیل دیدگاه او اجازه دهید از همان سنگنبشته بیستون آغاز نماییم که پورپیرار بارها از آن یاد کرده و آنرا سند تسلط نظامی و وحشیانه هخامنشیان برملتهای مغلوب می داند. سنگنبشته بیستون را به این دلیل برگزیدیم که این شخص بقیه متون میخی هخامنشی را جعلی خوانده ولی در همه جا درباره تنها این سنگنبشته بوغ و کرنا راه انداخته و برای دیدگاه های من درآوردی خود به متن آن متوسل می شود. پس ‌ اجازه دهید فعلاً درباره بقیه متون میخی بحث نکنیم و تنها برروی این سنگنبشته متمرکز شویم که او درباره آن چنین اظهار نظر نموده است:

«داریوش برآن سنگ نبشته، شرح تلاشهای مکرر ملت های مغلوب را برای رهایی از دودمان او و بازگشت به استقلال خویش، به تفصیل می آورد. متن کتیبه بیستون بدون نیاز یه هیچ تفسیری می گوید در نخستین فرصت تاریخی، یعنی بلافاصله پس از مرگ کوروش و در زمانیکه کمبوجیه در مصر بوده است، مردم ایران و سراسر شرق میانه باستان، علیه تسلط هخامنشیان شوریده اند ... » (برآمدن هخامنشیان، صفحه 41)

دراینجا کاری به ماهیت قضاوت نادرست این شخص درباره شورشهای پس از سفر جنگی کمبوجیه به مصر نداشته و تنها به این نکته می پردازیم که این شخص به متن سنگنوشته بیستون استناد نموده و به اشخاصی چون «کوروش» و «کمبوجیه» اشاره نموده است.

پس او درج نام این دو پادشاه را در سنگنوشته بیستون قبول دارد. می دانیم که شکل ثبت شده نام این دوشاه به صورت «کوروش» و «کمبوجیه (یا کبوجیه)» تنها در سنگنبشته های میخی پارسی باستان وجود دارد. درحقیقت با آنکه درکتابهای کلاسیک یونان و روم قدیم درباره آنها مطالب بسیاری نوشته شده شده است، اما نام آنها به صورت «کوروس یا سیروس یا υροςΚ یا (Cyrus)» و «کامبیز یا Καμβύσης یا Cambyses))» ثبت شده است. در تورات نام کوروش به صورت «کورش» و نام کمبوجیه اصلاً ذکر نشده و در متون میخی ایلامی و اکدی نام آنها به ترتیب به صورت Ku-raš ، Kan-bu-si-ya (ایلامی) و ku-ra-aš ،  kam-bu-zi-ia (اکدی) ثبت شده است.

اما ترکیب علائمی که در نسخه میخی پارسی باستان سنگنوشته بیستون، نامهای «کوروش» و «کمبوجیه» را تشکیل می دهند، به شکلهای زیر است:

کوروش:

یا

کمبوجیه:

به برگردان فارسی کنونی «کوروش» و «کَمبوجیه» دقت کنید. می بینید که این دو واژه با واک (حرف) ک آغاز شده اند. پس اگر دیدگاه پورپیرار را درباره الفبایی فرض نمودن خط پارسی باستان بپذیریم، باید نویسه های میخی این دو نام هم با یک علامت مشخص و یکسان که برگردان آن واک ک باشد، آغاز شده همچنین باید بعد از نخستین نویسه میخی واژه «کَمبوجیه» نویسه مربوط به اَ آورده شده تا این واژه به آوای /کَ/ تلفظ شود. در حالیکه می بینید اولین علائم میخی این دو واژه با هم متفاوت بوده و دومین علامت میخی واژه کمبوجیه، علامتی غیر از «اَ» مورد نظر پورپیرار است. هردو واژه از ترکیب چند علامت تشکیل یافته اند. طول هردو واژه درحالت میخی هم با طول برگردان فارسی کنونی آنها (یعنی کوروش با 5 حرف) و ( کمبوجیه (کبوجیه) با 7 حرف) متناسب است.

این تفاوت دو نویسه میخی آغازین با این توضیحاتی که ذکر شد، چه معنی می دهد؟ آیا چنین نیست که آن دو نویسه بر مفهوم حرف ک< بر هجا تاکید داشته یا بهتر بگوییم آنها نویسه های هجایی ‹ku› و ‹ka› هستند؟

خوانندگان عزیز و محترم می توانند با مقایسه نویسه های میخی واژه های « ماد» (Māda) و «مودرایه» (Mudrāya) که همان نام مصر است، بیشتر باساختار هجایی خط پارسی باستان آشنا شده همچنین نویسه های ‹ma› و ‹mu›  (یا بهتر بگوییم ساختار ‹Ca› و ‹Cu› ) را تشخیص داده و به بی اساس بودن اظهار نظر این شخص بیشتر پی ببرند.

مساله دیگر تناقض نویسی های آشکار این شخص است. پورپیرار در حالی می گوید که در ساختار خط پارسی باستان نویسه های مصوت ‹a› ، ‹i› و ‹u› وجود ندارد که خود حاضر نیست مثلاً واژه کوروش را «کُرُش» تلفظ نماید. ضمناً‌ چطور است که این شخص در صفحه 119 کتاب برآمدن هخامنشیان «نظام الفبایی» خط پارسی باستان را درست همانند نظام الفبایی فارسی کنونی دانسته و می نویسد:

«...هنوز هم در نگارش این زبان ] یعنی فارسی[، هجا به کار نمی بریم. مثلاً‌می نویسیم «کرم» و بنابر نیاز جمله آنرا «کَرَم، بخشش»، «کِرم، نوعی جانور»، «کُرُم، نوعی فلز» و «کِرِم، از لوازم آرایشی» می خوانیم. یا می نویسیم: «گرم» و بنابر نیاز جمله آن را «گَرم، ضد سرد» و یا «گِرَم، واحد وزن» می خوانیم.»

آیا این شخص در دومین و چهارمین توجیه خود (به بخش نخست این نوشتار مراجعه فرمایید) نگفته بود که که در خط میخی پارسی باستان سه نویسه مستقل برای اصوات اَ ، اِ و اُ وجود دارد که خاورشناسان در خواندن آنها سهل انگاری کرده ! و آنها را به ‹a› ، ‹i› و ‹u› ترجمه کرده اند؟! کدامیک از دیدگاههای او درست است و در نویسه های میخی واژه کمبوجیه به با تلفظ /کَ/ (/ka/ ) آغاز شده است، علامت ( اَ) کجاست؟

در مثالی که در بالا آوردیم تلاش شد که به ساده ترین روش بررسی شده و با مقایسه دو واژه مشهور کوروش و کمبوجیه بخشی از دیدگاه این شخص را بررسی و مردود اعلام نماییم. به مثال دیگر توجه فرموده و در اینجا موضوع را از جنبه زبانشناسی نیز بررسی می کنیم.

در همان سنگنبشته بیستون به ماجرای کشته شدن پنهانی فرزند کوچک کوروش بزرگ (یعنی بردیا) به دست برادر بزرگترش کمبوجیه اشاره شده است. اما شکل میخی نام بردیا در نسخه پارسی باستان این سنگنبشته به صورت زیر است:

اما چرا و به چه دلیل این واژه میخی را «بَردیا (Bardiya) » تلفظ می کنیم. در اینجا یادآور می شویم که در بحث برگردان نویسه های میخی و همچنین آوانگاری آنها باید مطالعات و پژوهشهای دقیق زبانشناسی صورت گرفته و چنین نیست که نویسه های میخی را بتوان با اظهارنظرهای سطحی، من درآوردی و کودکانه مانند آنچه که ناصر پورپیرار گفته است، ترجمه و آوانگاری نمود.

ذکر این نکته ضروری است که بسیاری از وقایع تاریخ ایران باستان (از جمله همین ماجرای بردیا) در منابع غیرایرانی بویژه کتابهای کلاسیک یونانی و رومی ثبت شده است. همچنین برخی از رویدادهای مرتبط با یهودیان را می توان در کتاب عهد عتیق یافت. سالنامه های بابلی، اسناد آرامی، مصری و ... بعضاً حاوی گزارشهایی در رابطه با وقایع ایران (بویژه ایران هخامنشی) بوده و هرکدام از یک زاویه رویدادهای موردنظر را ثبت نموده اند.

طبیعی است که نام بسیاری از شخصیتهای ایرانی یا نامهای مناطق جغرافیایی درگیر در رویدادهای مورد نظر در این منابع غیر ایرانی ثبت شده است. از آنجا که هرکدام از این منابع به زبان نویسندگان آنها (یعنی یونانیان، یهودیان، دبیران ایلامی، اکدی و...) تهیه شده و آنها نمی توانستند برخی از اصوات یا واکهای موجود در زبان پارسی را تلفظ نمایند، بنابراین نامهای ایرانی در منابع یاد شده با تغییر لهجه و تطبیق اصوات و واکها به زبان مادری آن نویسندگان تغییر یافته است.

برای درک این مساله به زبان عربی اشاره می کنیم که در آن واکهای پ، چ، ژ، گ وجود نداشته و اعراب واژه هایی مانند «پارس» را «فارس»، «گرگان» را «جرجان»، «واشنگتن» را «واشنطن»، «ژاپن» را «یابان» و... تلفظ می کنند. به همین دلیل است که بررسی زبانشناسی گویشها، آواها و اصوات نامهای ایرانی ثبت شده در منابع غیر ایرانی می تواند به بازسازی شکل واژه در زبان اصلی (در اینجا پارسی باستان) کمک شایان نماید.

نکته دیگر اینکه سنگنبشته های میخی هخامنشی عموماً سه زبانه (شامل پارسی باستان، ایلامی، اکدی) یا چهارزبانه (با رونوشت آرامی) بوده که نسخه های ایلامی و اکدی و بعضاً‌ آرامی، ترجمه متن زبان مادری گویندگان آن (یعنی پارسی) بوده و نامهای خاص ایرانی به همان دلیلی که بالاتر گفتیم با تغییر صوت و لهجه و انطباق با اصوات و واکهای زبانهای دوم، سوم و چهارم، تغییر گویش داده شده است. به همین دلیل نام کوروش در نسخه های ایلامی و اکدی به صورت Ku-raš و Ku-ra-aš و نام کمبوجیه در این دو زبان Kan-bu-si-ya و Kam-bu-zi-ia ثبت شده است. برای درک بهتر این تغییر گویشها به تغییرات گویش نامها و واژه ها در لهجه های محلی ایران کنونی دقت فرمایید.

مطلب بسیار مهم دیگر در مباحث زبانشناسی و ریشه یابی واژه ها، تجزیه اجزای تشکیل دهنده آن واژه و مقایسه آن با ترکیبات زبانهای هم خانواده است. این امر کاملاً بدیهی است که زبان پارسی باستان به اتفاق زبانهای کهن مادی، اوستایی و ... جزء خانواده زبانهای «ایرانی» بوده و بدیهی است که زبان ایرانی کهن زیرشاخه و زاده یک زبان پدری بوده که اصطلاحاً‌ به آن «هندو ایرانی» گفته می شود. از زبان هندو ایرانی شاخه یا فرزند دیگر بنام زبان «هندوآریایی» زاده شده که پدر زبانهایی مانند «سانسکریت» بوده است. زبان سانسکریت از دیدگاه اصوات و لهجه ها بسیار با زبانهای ایرانی نظیر اوستایی یا پارسی باستان همانند بوده و مطالعه این زبانها با هم پوشانی یکدیگر می تواند کمک شایانی در بازسازی واژه های مجهول نماید.

با این توضیحات می توانیم بیان نماییم که چرا از دیدگاه زبانشناسی نویسه های میخی بالا به صورت Bardiya آوانگاری خواهد شد. در منابع یونانی این واژه به صورتΣμέρδις  (Smerdis)، در نسخه ایلامی سنگنبشته بیستون Bir-ti-ya و در نسخه اکدی این سنگنبشته و همچنین در چند سالنامه بابلی مکشوف در بین النهرین Bar-zi-ia ثبت شده است. با توجه به نظام آوایی این سه گویش می توان متوجه شد که:

1-   در سیلاب نخست گویشهای یونانی، ایلامی و اکدی ( یعنی /Smer/ ، /Bir/ و /Bar/ ) یک آوای مصوت وجود دارد که بسته به ساختار آوایی زبان مربوطه تغییر یافته است. بنابراین در ساختار آوایی واژه پارسی باستان و در سیلاب نخست، یک مصوت /á/ ، /i/ یا /e/ وجود داشته است که تلفظ این سیلاب در پارسی باستان را /-ir/ ،   /-er/ یا /-ar/  می سازد.

2-   نکته دیگر وجود /r/ به صورت ساکن در این سه گویش از واژه است. آیا این امر به آن معنی نیست که تلفظ /r/ در واژه پارسی باستان به صورت ساکن (صامت) بوده است.

در اینجا می توان به روشی مشابه، آنچه را که این شخص در استدلال شماره 8 درباره واژه «اَرشام» گفته است، پوچ و بی اساس دانست و همه آن را مردود اعلام نمود و اثبات نمود که این واژه Aršama بوده که در نگارش پارسی باستان برای ثبت آوای ساکن این واژه مشکلی وجود نداشته است. زیرا در نسخه ایلامی، این واژه به صورت Ir-ša-ma یا Ir-ša-um-ma نوشته شده و در ضمن در متون یونانی به صورت Αρδάμης (Arsames) ثبت شده است.

اما در اینجا اگر نویسه میخی دوم بردیا را مرتبط با /r/ در نظر بگیریم، آیا نویسه نخست دارای ارزش مصوتی /a/ ، /e/ یا /i/ یا بهتر بگوییم دارای هجای a ، e یا i نخواهد بود؟ یک پرسش دیگر: اگر براساس روش ادعایی این شخص که می فرمایند خط پارسی باستان الفبایی محض است نه هجایی، نویسه نخست را یک واک صامت (بی صدا) در نظر گرفته (B یا Sme) و نویسه دوم را r فرض کنیم، آن نویسه مربوط به اَ ، اِ یا اُ کجاست؟ (توجه داشته باشید که /S/ در گویش یونانی به صورت ساکن یا دارای آوای پنهان است.)

3-   در سیلاب دوم این گویشها (یعنی/dis/  ، /ti/ و /zi/ ) نیز آشکار است که مصوت /i/ دیده می شود. پس وجود این مصوت یکسان در سیلاب دوم سه گویش ترجمه شده، نشان از این دارد که در سیلاب دوم واژه پارسی باستان نیز ارزش مصوتی /i/ وجود داشته است. حال باید از ناصر پورپیرار پرسید که براساس آنچه که ادعا می فرمایند که در خط پارسی باستان نویسه ای برای i وجود نداشته است، سیلاب دوم این واژه چگونه ثبت می شده است.  

نکته دیگر اینکه در برگردان واژه های پارسی به ایلامی تلفظ /d/ به همان /d/ یا /t/ برگردانده شده است و بنابراین واژه هایی مانند داریوش Da-ri-ya-ma-u-iš، کاپادوکیه Ka-at-ba-du-kaš، دادرشیش Da-tur-ši-iš و ... ثبت شده است. به همین دلیل می توان اثبات نمود که نویسه میخی سوم واژه بردیا مرتبط با /d/ است.

ضمن اینکه باید یادآوری نمود که واژه بردیا مشتق از ریشه پارسی باستان فعل bard- (به معنی بلند بوده و به معنی «بلند مرتبه» که این فعل با واژه اوستایی barəz ، واژه سانسکریت brhánt ، پارسی میانه buland و فارسی نو  بلند هم ریشه بوده که از ریشه هندو اروپایی *bherĝh- گرفته شده است. ( علامت ستاره در کنار واژه ها نشانگر بازسازی شده آن واژه از طریق مقایسه و تطبیق اصوات و آواها در زبانهای هم خانواده است).

ضروری است به این نکته هم اشاره نماییم که در زبان کردی به بلند «بَرز» می گویند و این واژه بارها در سرودهای شاهنامه حکیم فرزانه توس (فردوسی) هم آمده است.

به بالا شود چون یکی سرو برز                 به گردن برآرد ز پولاد گرز

اما به نام داریوش بزرگ هم توجه نمایید که ثبت میخی پارسی باستان آن به صورت زیر است:

درباره اینکه نخستین نویسه نام داریوش، مرتبط با /d/ است شک نداشته باشید!  اما این نویسه با نویسه سوم واژه بردیا یکسان نیست. زیرا علی رغم داستانهایی که پورپیرار درباره ساختار خط پارسی باستان سرهم نموده است، نویسه نخست نام داریوش ‹da› و نویسه سوم نام بردیا ‹di› است. به همین دلیل نویسه های میخی واژه بردیا حداقل با تطبیق نگارشهای ایلامی و بابلی ‹ba-ra-di-i-ya› و آوانگاری آن Bardia است. ضمناً تا اینجا می توانیم وجود مرکب کوتاه ‹Ci-i› را (که در توضیح استدلال شماره 9 این شخص ) هم در ساختار این واژه مشاهده نمود. به همین دلیل می توان ساختار مرکب های کوتاه ‹Ca-a› و ‹Cu-u› را نیز توجیه و اثبات نمود.

باز برای درک بهتر ساختار خط پارسی باستان، به ثبت نام «ری» در سنگنبشته بیستون توجه کنید که یکی از کانونهای حوادث مربوط به شورشها علیه داریوش بوده است. نام ری نامی مشهور است و همه ما سابقه این شهر را به خوبی می دانیم و با بزرگانی چون زکریای رازی آشنا هستیم. اما واژه ری در خط الفبایی کنونی فارسی با واک «ر» آغاز شده است. تا اینجا این نکته را در نظر بگیرید. اگر به متن سنگنبشته بیستون که این شخص در همه جا به آن استناد می کند توجه نماییم، می بینیم که نام شهر ری (البته با گویش پارسی باستان) به صورت زیر ثبت شده است:

اما نام این شهر در منابع یونانی  Ραγης (Rages  ) ثبت شده است. در نگاه به گویش یونانی چه چیزی را می توان دریافت؟ آیا اینطور نیست که شروع این واژه باید با تلفظ /رَ/ یا /را/ بوده باشد؟

به گویش این نام در نسخه ایلامی و اکدی این سنگنبشته توجه فرمایید تا مطلب امر بیشتر روشن شود: Rak-ka-an (ایلامی) و Ra-ga (اکدی). باز چه چیزی را متوجه خواهید شد؟ آیا اینطور نیست که سیلاب نخست در هردو گویش دارای تلفظ /Ra/ است؟ اما علامت اَ در این نویسه های میخی کجاست و براساس روش ادعایی پورپیرار این نویسه ها را چگونه باید خواند؟ آیا « ر (به صورت ساکن) گَ» ؟!!

ضمناً‌ اگر باز به شکل میخی واژه بردیا دقت کنید می بینید که دومین نویسه این واژه با نخستین نویسه میخی واژه ری دقیقاً یکسان است. اما دیدیم که در تلفظ بردیا باید /r/ را ساکن دانست ( یعنی /Bar/ ). اما همان نویسه میخی در اینجا و در واژه ری بصورت /Ra/ تلفظ می گردد. این همان توجیه توضیحی است که ما در دنباله توجیه شماره 3 این شخص آورده و گفتیم که 23 نویسه صامتی ‹Ca› در جایگاه پیش از صامت دیگر و یا در حالتی که در جایگاه پایانی واژه قرار گرفته و آخرین صوت واژه هستند، بصورت ساکن تلفظ شده و به صورت ساکن ‹C› برگردان و ترجمه می شوند. به همین دلیل است که خط پارسی باستان را نیمه هجایی نیز می نامند و به همان دلیل است که ادعای شماره 3 ناصر پورپیرار کاملاً‌ مردود است!

اما در ادامه بحث به شکل میخی ثبت نام یکی از شورشیان برخاسته از مرو بنام «فراد» که ماجرای قیام و سرکوب او در سنگنبشته بیستون ذکر شده و چهره او نیز در نقوش پیکره های شورشیان، هشتمین پیکره شورشیان حکاکی شده است، می پردازیم. شکل میخی پارسی باستان او به صورت زیر است:

پورپیرار خود در یادداشتی در وبلاگ ناریا و پس از گذشت دوهزارو پانصد سال از سرکوب شورشها، اینگونه برای فراد به عزا نشسته است:

«این فراده ی مرگوشی است که برابر معمول نمی دانیم نام کدام منطقه است. هشتمین سردار در صف اسیران بسته به طناب. لباس ساده ی بی نقش با دامنی بلند و کلوش و کمربند معمولی باریکی دارد. موفقیت بس استادانه ی حجار، در نمایش نگاه مغرور و محکم و کج کلاهانه و پوزخند پر تمسخر فراده، در این نقش برجسته، از بدایع صنعت حجاری است و از همدلی حکاک با قربانی، که پیش تر به اشاره آوردم، خبر درست می دهد.» (نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در سه شنبه بیست و هشتم فروردین 1386 و ساعت 8:30 )

پوزخند فراد!! اما به ترکیب نویسه هایی که نام فراد را تشکیل می دهند، توجه فرمایید. در اینجا نخستین پرسشی که باید مطرح شود این است که اگر در زبان پارسی باستان نویسه ای برای /a/ وجود نداشته است، واژه فراد چگونه با خط پارسی باستان ثبت می شده است؟

ضمناً به نسخه های ایلامی و اکدی این واژه توجه فرمایید. Pir-ra-da ایلامی و Pa-ra-da اکدی. اگر به سیلاب نخست این دو واژه دقت کنیم، می بینیم که این سیلاب /pir/ یا /pa/ است که تغییر گویش سیلاب پارسی /fa/ است. پرسش این است که در شکل میخی پارسی باستان، نویسه مربوط به اَ براساس ادعای پورپیرار کجاست و چرا دیده نمی شود؟ آیا این نیست که نویسه نخست هجایی بوده و برگردان آن ‹fa› می باشد؟

اما به آخرین سیلاب نسخه های ایلامی و اکدی توجه کنید: /da/ و /da/ . این امر چه معنی می دهد جز اینکه آخرین گزینه را هجایی و ‹da› بخوانیم؟ آیا این به این معنی نیست که علامتها و نویسه های میخی پارسی باستان هجایی بوده اند؟ اگر این شخص تناقض نمی گوید، چرا در وبلاگ و نوشته های خود، این واژه را «ف رَد» نمی خواند؟

ارائه این نمونه های آوانگاری زنجیره ای نامهای بردیا، ری، داریوش و فراد ، خود کافی بود تا توجیهات این شخص در شماره های 2، 3، 8 و 9  بی اساس اعلام گردد.

اما به واژه «هَخامَنِش» توجه فرمایید که پورپیرار نسبت به آن ارادت ویژه داشته و کتابی را هم تحت عنوان «برآمدن هخامنشیان» درباره آنها تالیف نموده اند! شکل میخی پارسی باستان این واژه در سنگنبشته بیستون به صورت زیر است:

اگر دیدگاه ناصر پورپیرار را درباره وجود علامت اَ برای فتحه خواندن حروف، بپذیریم، ناچاریم سومین نویسه را اَ بدانیم. اما برای تلفظ اولین نویسه (یعنی هَ) هم باید علامت اَ وجود داشته باشد، درحالیکه در شکل میخی این واژه چنین نویسه ای به دنبال نویسه نخست وجود ندارد. همچنین درمورد چهارمین نویسه (یعنی م) چه می توان گفت و علامت اَ مربوط به این حرف کجاست؟

با پیروی از دیدگاههای ناصر پورپیرار باید این واژه را «ه خَم نِش» !! خواند و ناصر پورپیرار باید روی حرف خود می ایستاد و حداقل نام کتاب خود را «برآمدن ه خَم نِشان» می گذارد و می گفت که اصلاً واژه ای بنام «هَخامَنِش» وجود نداشته و خاورشناسان به غلط اینطور می خوانند و من در سده بیست و یکم شکل درست آنرا کشف نموده ام!!

اما دیدگاه این شخص بی اساس است! باز با همان روش پیشین شکل ثبت شده این نام را در متون یونانی، ایلامی و اکدی بررسی می کنیم. شکل یونانی این نام: Αχαιμένης یا Achaemenes ، ایلامی: ha-ak-qa-man-nu-iš و اکدی:a-ha-ma-ni-iš    است.

در دو سیلاب نخست تلفظ های ایلامی و اکدی و یونانی،  /ha-ak-qa-/ و /A-ha-/ و /Achae-/ وجود دارد.  ضمناً به سیلاب سوم /man-/ ، /ma-ni-/ و /menes/ توجه فرماییدکه دارای آوای /ma-/ یا /me-/ است. از آنجا که شخصیت هخامنش پارسی و ایرانی بوده و نه ایلامی، اکدی و یونانی، پس در این زبانها این نام وجود نداشته و فرم ثبت شده آنها در این زبانها از شکل اصلی پارسی باستان وام گرفته شده است. بنابراین آیا با مقایسه این ثبت این نام با دیگر نامهای خاص زبان پارسی باستان، نویسه نخست و چهارم در نسخه میخی پارسی باستان این واژه دارای هجای a نبوده و به ترتیب ha و ma نیست؟

اکنون به نویسه های چهارم و پنجم و ششم متمرکز می شویم. پورپیرار در توجیه شماره 6 نظر فرموده است که خاورشناسان اشتباهاً گفته اند که در برخی واژه ها مرکب های کوتاه ‹Ca-i› و ‹Ca-u› وجود داشته در حالیکه نویسه نخست الفبایی بدون صدا (صامت) و نویسه بعدی اِ یا اُ است. در پاسخ به این توجیه بی جا باید گفت که نویسه پنجم ‹na› است و این امر را می توان به دلایل گوناگون از جمله نمونه زیر اثبات کرد.

به نویسه های نسخه پارسی باستان واژه نَبونایید (پادشاه بابل معاصر کوروش بزرگ) توجه فرمایید:

همانطور که گفتیم این نویسه های مربوط به نام شاه بابل و بنابراین گویش پارسی آن از واژه اصلی اکدی وام گرفته شده است. یعنی:  Nabu-na-id . به واژه اکدی توجه فرمایید.می بینید که در این واژه تلفظ /Nabu/ وجود دارد. اکنون به نویسه های میخی نبونید هم توجه فرمایید. آن نویسه اَ براساس ادعای این شخص کجا است؟ در اینجا می توانیم پی ببریم که نویسه نخست ‹na› و نویسه دوم ‹ba› است ( ضمناً به نویسه های میخی نام بردیا هم توجه فرمایید که پیشتر بحث نمودیم) نویسه سوم ‹u› و نه اُ و نویسه چهارم دوباره همان ‹na› است. اما با مقایسه با واژه اکدی که واژه اصلی است، می توانیم تشخیص دهیم که نویسه پنجم مصوت ‹i› و نه اِ بوده و نویسه ششم نویسه هجایی ‹da› (باز به شکل میخی نام داریوش و بردیا دوباره توجه فرمایید) بوده که براساس قانونی که گفتیم، در اینجا ساکن تلفظ می شود.

اما نویسه نخست نسخه پارسی نبونایید با نویسه پنجم واژه هخامنش یکسان است. پس با این توضیحات و مقایسه با گویشهای یونانی، ایلامی و اکدی، نویسه های پنجم و ششم به صورت ‹na-i› و نویسه هفتم ‹ša› است که دارای تلفظ ساکن است.

بنابراین واژه مورد نظر را باید Haxāmaniš آوانگاری نمود. به همین ترتیب می توان ساختار نویسه های ‹Ca-u› را نیز بررسی نموده و توجیه شماره 6 این شخص نیز تخیلی بیش نیست! یادآور می شویم که ریشه واژه هخامنش haxā+maniš بوده که درزبان ایرانی باستان به معنی «دوست منش» است.

اما در رابطه با ادعای چهارم این شخص بحث مثالهای زنجیره ای بالا مطلب را کاملاً‌ روشن می سازد. آری در زبان پارسی باستان به گونه ای، آواهای اَ ، اِ و اُ وجود داشته است. اما او عمداً می خواهد سفسطه بازی نماید و باتوجه ظاهر این خط و بدون توجه به ساختار آن این ادعاهای بی اساس را مطرح نماید. آیا منطقی است فرض کنیم در زبان پارسی باستان مصوتهای /a/ ، /u/ و /i/ وجود نداشت. از خود این شخص باید پرسید که واژه هایی مانند داریوش، کوروش، بردیا، هخامنش و صدها واژه دیگر را چگونه به زبان پارسی باستان و بصورت میخی خواهد نوشت؟ واک a، u و i را در این واژه ها چگونه می نویسند.

همچنین این شخص که مثالهای مانند فردوسی، حافظ و چش پش (!!) را آورده است، چگونه می خواهند ای فردوسی و الف حافظ را با خط میخی پارسی باستان می نویسند؟ اگر این شخص بحث ثبت واژه های رایج امروزی را با خط پارسی باستان مطرح می سازد، اصلاً واژه «پورپیرار» را با کدام او و کدام ای خواهد نوشت؟ آیا باید این واژه را پُرپِرار نوشت یا ثبت کرد؟

چرا این شخص عمداً حقیقت را پنهان می کند؟ چرا این نکته را در نظر نمی گیرد که در بسیاری از گویشهای محلی این سرزمین، اِ را به صورت «ای» یا اَ را به صورت «آ» تلفظ می کنند؟ به زبان فارسی پشتو دقت فرمایید که در آن که را کی تلفظ می کنند یا در زبان کردی مثلاً اَحمد را آمد می خوانند. یا در گویش گیلکی برای را باره تلفظ می کنند. ضمناً واژه چش پش اشتباه بوده و صورت درست آن چیش پیش است که در زبان پارسی باستان Cišpiš ، گویش ایلامی si-iš-pi-iš و گویش اکدی آن ši-iš-pi-iš است.

اما برای درک بهتر این بخش از باید درباره نظام مصوت ها در زبان پارسی باستان توضیحی را ارائه دهیم. بطور کلی مصوتها در زبان پارسی باستان به دو دسته ساده و مرکب تقسیم بندی می شوند. هر دسته از مصوتها شامل گروهی مصوت کوتاه و گروهی مصوت بلند هستند. در جدول زیر بطور خلاصه اطلاعات این مصوتها ارائه شده است:

مصوت

ساده

مرکب

کوتاه

/u/  ، /i/ و /a/

/au/ و /ai/

بلند

/ū/ و /ī/ و /ā/

/āu/ و /āi/

پس درزبان پارسی باستان 10 گونه مصوت وجود داشت. هرکدام از این مصوتها بازمانده یک مصوت از زبان پدر یعنی زبان ایرانی باستان بوده و مصوت ایرانی باستان خود دگرگون شده گروهی از واکها در زبان هندواروپایی است. مثلاً مصوت /a/ بازمانده مصوت /a/ در زبان ایرانی باستان بوده که این مصوت از واکهای /e/، /o/، /a/ ، /m/ و /n/ در زبان هندواروپایی برگرفته شده است. برای روشن شدن این تحول به مثالهای زیر توجه فرمایید:

/*esti/ (Indo-Europian) › /astiy/ (Old Persian) ~ /astī/ (Avestian) ~ /ásti/ (Sanskrit)

/*kmtóm/ ( Indo-Europian) › /θatam/ (Old Persian) ~ /satəm/ (Avestian) ~ /śatám/ (Sanskrit)

نمونه بالا تنها دومثال برای نمایش تحول مصوتی از زبان هندو اروپایی تا زبان پارسی باستان بود. در این نمونه، واژه های متناظر زبان اوستایی و سانسکریت نیز آورده شد تا نشان داده شود که زبان های پارسی باستان، اوستایی و سانسکریت چقدر از نظر آوایی به یکدیگر نزدیکند.

ضمناً با توجه به جدول بالا به مثالهای زنجیره ای که با نمایش نویسه های میخی ارائه نمودیم دقت فرمایید. در آن مثالها می توان با دقت در ترکیب نویسه های ‹na-i› در واژه هخامنش، مصوت مرکب کوتاه /ai/ را درآوانگاری این واژه یافت. به همین دلیل است که این واژه را هخامنِش و نه هخامنیش می خوانیم. به همین روش می توان ساختار دیگر مصوتها را در آوانگاری واژه های میخی یافت و ادعای این شخص را مردود اعلام نمود.

درباره ادعای پنجم این شخص هم وضع او بدتر است! نمی دانیم چه اصراری وجود دارد که این شخص درباره تاریخ ایران و یا خط پارسی باستان نظر بدهد؟! او می گوید چون برگردان بسیاری از علامات به دو یا سه صورت نوشته می شد بنابراین موجب تکرار شدن آواها و اصوات شده و بسیاری از این علامات غیر ضرور بودند!! نمی دانیم این چه اظهارنظری است؟ چرا او از این همه خط که بسیاری از آنها هجایی بوده اند، خط میخی پارسی باستان را نشانه گرفته است؟ او نمی گوید که پس این نشانه های غیر ضرور چه بودند و برای چه بوجود آمده و چه دلیلی بر کاربرد آنها بوده است؟ ضمناً چطور خطی مانند اکدی که هجایی بوده و بیش از هزار نویسه را شامل می شده است، دارای علامتهای غیرضرور نبوده است، ولی خط پارسی باستان دارای اینهمه نشانه غیرضرور است؟! در خطوط میخی ایلامی و اکدی نشانه های ša و al کاربرد داشته است و با وجود این علامات از نویسه šal هم استفاده شده است. در خط سومری و اکدی چه ضرورتی به استفاده از نشانه های am ، im، um، mar، man، ma، mu و .... بوده است؟ آیا این نویسه ها غیرضرور هستند؟ اصلاً چطور خط هیراکانا و کیتاکانای ژاپنی هجایی و دارای بیش از 100 نشانه است. آیا بسیاری از این نشانه ها بر اساس نظر تاریخی! این شخص غیرضرور هستند؟

به دیگر ادعای این شخص می پردازیم که می فرماید اگر در خط پارسی باستان علامتی را برای نشان دادن واک های ث و ر در نظر گرفته بودند، چه لزومی بر ایجاد علامت برای ثَر (ça) بوده است. باز نمی دانیم چرا این شخص، چنین دیدگاههای سطحی دارد! این اظهار نظر مانند آن است که کسی بگوید چرا در خط انگلیسی که دارای حروف t به معنی ت و h به معنی ه است، حرف th به معنی ث مرکب از دو حرف پیشین وجود داشته و چرا برای آن علامتی جدای از دو حرف انگلیسی درنظر گرفته نشده است؟

برای بررسی این ادعا توجه خوانندگان محترم را به بخشی از متن سنگنوشته بیستون جلب می کنیم که داریوش بزرگ خود را معرفی نموده و ترجمه آن چنین است ( DB، سنگنبشته کوچک، خط 1، 2و 3):

«منم داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه پارس، شاه کشورها، پسر ویشتاسپ ...»

می دانیم که داریوش هخامنشی پسر ویشتاسپ بود و این مطلب در اسناد تاریخی موثق تایید شده است. اما به اصل میخی پارسی باستان بخشی از معرفی نامه داریوش که معنی آن «پسر ویشتاسپ» است، توجه فرمایید:

9 نویسه نخست از سمت چپ، حالت مضاف الیه نام ویشتاسپ (Vištaspahya) را تشکیل می دهند. نویسه دهم و چهاردهم همان واژه جداکن هستند. در میان این دو واژه جداکن، سه نویسه دیده می شود که بر معنی «پسر» دلالت دارند. همانطور که پیشتر به آگاهی خوانندگان محترم رساندیم، دیدگاه پورپیرار مبنی بر هجایی نبودن خط میخی فاقد ارزش بوده نویسه یازدهم ‹pa› و نویسه دوازدهم ‹u› است.  بحث برسر نویسه سیزدهم است.

اگر به ریشه یابی واژه های زبان فارسی مراجعه شود می توانیم بفهمیم که واژه «پور (یعنی پسر)» واژه ای دیرین بوده و هم اکنون نیز از آن بسیار استفاده می شود ( به خود واژه پورپیرار و همچنین به واژه هایی چون «پورداود»، «پورکاظمی»، «ادیب پور» و ... دقت فرمایید). اما اگر به زمان قدیم تر بازگردیم می بینیم که در زمان پارتها و ساسانیان این واژه به صورت «پوهر» استفاده می شد که معنی آن همان پسر بود: ( «puhr Tiren (پسر تیرین)» در متن بنچاق پارتی کشف شده در هورامان، «šhypwhr (شاهپور به معنی پسر شاه در سنگنبشته های ساسانی)

در حقیقت در اوستا هم این واژه به صورت «پوثر» و در زبان سانسکریت به صورت «پوترا» ثبت شده است. ذکر این نکته هم ضروری است که در تبدیل ها گویشها در زبانهای ایرانی و با گذشت زمان تلفظ «ث» به «ه» تغییر یافته است ( به واژه های «میثرا: مهر»، «چیثر:چهر»، «خشایثیه:شاه»، «خشثر:شهر» و... دقت فرمایید.)

اکنون این پرسش مطرح می شود که آن نویسه سیزدهم بجز ça›  (ثر) چه معنی دیگری می تواند داشته باشد و آیا نویسه های یازدهم، دوازدهم و سیزدهم برروی هم ‹pa-u-ça› و آوانگاری واژه موردنظر puça به معنی پسر نیست؟

پورپیرار چنین نظر فرموده است که این علامت «شاید» به معنی «ژ» باشد ( برآمدن هخامنشیان، صفحه 123). پس طبق دیدگاه او واژه مورد نظر (آنهم با درنظر گرفتن ساختار الفبایی ادعا شده برای خط میخی پارسی باستان) باید «پُژ» بوده که حتماً خودش معنی آنرا بهتر می داند!! اما شگفتا که این شخص غیر مستقیم می خواهد این امر را نقص زبان پارسی باستان قلمداد نماید! اما اینکه چرا او از این واقعیت غافل مانده که در زبان عربی چهار واک پ، ژ، گ و چ وجود نداشته و ژاپنی ها اصلاً نمی توانند حرف ل را تلفظ نموده و بجای آن حرف ر را بکار می گیرند و اینکه چه تعداد واژه در زبانهای ایرانی دارای آوای ژ است، جای بحث خود را دارد!

ضمناً برای اینکه وجود علامت ثر(ça) بهتر درک شود، یادآور می شود که در زبان پارسی باستان واژه اردشیر به صورت Artaxšaça (ارتَ خشَثرَ به معنی فرمانروایی راستی) بوده و آخرین علامت میخی آن به صورت ثر(ça) ثبت شده که خوانندگان محترم می توانند با مطالعه آوانگاری آن با این علامت میخی بیشتر آشنا شوند.